Part 17 : invitin'

357 43 20
                                    

جنی*

سویون خیلی سردش بود و بهش حق میدادم که پیاده نشه ! به هر حال گندی بود که خودم زده بودم!!!

لیسا هم با دیدن من که از ماشین پیاده شدم خیلی سریع پیاده شد .

تهیونگ ، جونگکوک و یونگی هر سه پیاده شده بودن .

به نظر میومد همشون خیلی عجله دارن و اینو میتونستم به واضحی از توی استرس و رفتار تهیونگ بفهمم!سکوتی که بینمون بود بالافاصله بعد از صاف کردن صدای لیسا بهم خورد !

لیسا گفت : بهتره زنگ بزنیم پلیس ! بعدم خسارت رو حساب کنیم و با بیمه پرداختش کنیم !

نگاهه عصبی ای به لیسا کردم.

لبخنده مصنوعی زدم و گفتم : یک لحظه وایسین.

دست لیسارو کشیدم و چند متر اونور تر همراه خودم بردمش . با صدای اروم و عصبی ای گفتم : احمق جون ماشین که بیمه نیست !
چشمامو بستم و ادامه دادم :بعدشم ، خالی بستم که گواهی نامه دارم !!‌

لیسا که حالا از تعجب چشماش گرده گرد شده بود با صدای بلندی که مطمئن بودم پسرا شنیدن گفت : چی گفتی ؟!! بیچوسو؟!!!«معنی : دیوونه شدی!»

چشمامو بستم و بعد گریه ی نمایشی ای کردم و گفتم : یااا لیسایا چرا سرم داد میزنی !!! تو دلم حس میکنم یکی داره کشتی میگیره از این وعضیت!!

لبخنده پر استرسی زدم و گفتم : چطوره بهشون بگیم که خسارتو کامل پرداخت میکنیم ؟!! الکی لازم نیست پلیس خبر کنیم!

لیسا دستشو روی شقیقع هاش گذاشت و گفت : یا ، جنیا ! بزار از اینجا بریم ..

مکثی کرد و با عصبانیت زیادی دوباره داد زد و گفت : خودم قول میدم اون کلیه هاتو از تو شکمت درارم تا دیگه نتونی برینی!!!! !!

دستمو جلوی دهنش نگه داشتم و گفت : خیلی خب خیلی خب چرا داد میزنی ... یاا اینطوری نکن دیگه

و بعد به سمت پسرا رفتیم .

لبخنده مصنوعی ای زدم و گفتم : چطوره .. چطوره پلیس رو الکی خبر نکنیم ! ما خسارت کامل رو بهتون پرداخت مبکنم پس ! ... بیاید پلیس خبر نکنیم .

به ضایع بودن خودم لعنتی فرستادم که لیسا نگااه عصبی ای به من کرد . با چشمام سعی میکردم ازش خواهش کنم تا همکاری کنه ! پلک هاشو روی هم زد که البته منظورش چیزی نبود جز : میکشمت حر*م زا**د*ه**...*.**

لیسا هم گفت : یا چینجایو ، ما که هم دیگرو میشناسیم !!  لازم نیست وقتمون رو با اومدن پلیس هدر بدیم درت نمیگم ؟! فقط برامون شماره کارتتون رو بفرستید .

Spring day Where stories live. Discover now