گارسون به طرفش اومد لبخندزد"ممنونم صبرمیکنم تا دوستام برسن" اون
یکساعت هم خسته کننده بنظر می اومد مهم نبود کجا باشه اون احساس تنهایی همیشه
همراهش بود با صدای پرانرژی هوسوک وخنده های جیمین وبعدهم تهیونگ سرشو از
گوشی بیرون آورد متوجه گذرزمان نشده بود تهیونگ روبروش نشست"کی اومدی؟" صاف
نشست"یکم قبل ازشما" جیمین با ذوق دستاشو به هم کوبید"سفارش بدیم؟" جونگکوک
لبخند زد این طور موقع ها به چشم هیونگی که ازش یسال بزرگتر بود نگاه نمیکرد انگار یه
پسربچه پنج ساله بود که هربار با دیدن بستنی ذوق میکرد وچشماش برق میزدن هوسوک از
پیشنهاد جیمین استقبال کرد ودستشو بالا برد تا سفارش بدن تهیونگ یه قهوه سردسفارش
داد هوسوک وجونگکوک بستنی شکلاتی_نعنایی وجیمین هم بستنی شکلاتی.هوسوک دستشو
رومیز گذاشت"جیمین کی کلاسای رقص شروع میشن؟" تهیونگ نگاشون کرد"مگه جیمین
ثبت نام کرده؟" جیمین با ذوق جواب داد"از یه ماه قبل" بعد به هوسوک نگاه کرد"فکرکنم
فرداچطورمگه؟" +داشتم فکر میکردم منم ثبت نام کنم به هرحال که عصرا وقتم خالیه!
جیمین هیجان زده گفت"عالی میشه هیونگ تو خیلی ازمن بهتری میتونی به پیشرفتم کمک
کنی" جونگکوک که تا الان فقط شنونده بود با حرف هوسوک نگاش کرد"چیزی گفتی
هیونگ؟" هوسوک لبخندزد"میگم چطوره که تو هم ثبت نام کنی...یه مدت خیلی به رقص
علاقه مند بودی اما بعد بیخیال شدی حالا که منو جیمین هستیم میخوای توهم با ما بیای کلاس
؟" جونگکوک بهش فکرنکرده بود یسال پیش دلش میخواست رقصنده ماهری بشه اما الان
دیگه حس وحال قبلو نداشت جیمین خودشو جلوکشید"هیونگ راست میگه...توهم بیا..سه
تایی بیشتر خوش میگذره" تهیونگ غرزد"یا جیمینا....بدون من بهت خوش میگذره؟"
جیمین خندید وتهیونگو بغل کرد"خب توهم بیا" تهیونگ خندید"شوخی کردم من علاقه ای
ندارم" هوسوک بازم پرسید"نظرت چیه کوک؟" جونگکوک سرشو خاروند"امممم...نمیدونم
...بیام؟" هوسوک سرتکون داد وجیمینم که مشخص بود چقدر خوشحال میشه اگه جونگکوک
همراهش باشه جونگکوک ریه هاشو از هوا پر کرد"باشه پس میشه تو اسممو بنویسی هیونگ
؟" هوسوک لبخندزد"باشه" چرا نباید قبول میکرد بعد از مدرسه همیشه تو خونه بود البته یه
روزایی باشگاه هم میرفت اما اون فقط یکساعت بود وبعد باید برمیگشت خونه وتو سکوت
روزشو سپری میکرد. با رسیدن سفارشاشون چشمای جیمین ستاره بارون شد دقیقا همونطور
که جونگکوک توصیفش میکرد هرکس سفارش خودشو برداشت تهیونگ گوشیشو کنار
گذاشت تا لیوانشو برداره وجیمین اونقدر سریع میخورد که یه لحظه حس کرد مغزش از
سرما منجمد شده دست ازخوردن کشید"عااااییییی" همه نگاش کردن جونگکوک ترسیده
نگاش میکرد یهویی چش شده بود بعد ازاینکه درد از بین رفت دستشو ازروی سرش
برداشت وچشماشو باز کرد همه نگاش میکردن لبخند زد"ببخشید...مغزم از بستنی یخ زد
" همه خندیدن جونگکوک بازم اعتراف کرد اون چیزی جز یه پسربچه ی بامزه نبود
جونگکوک که درگیر بستنیش بود با حس سنگینی سایه ی کسی سرشو بالا گرفت وجیمینو
نزدیک خودش دید با چشمای گردشده ومظلومش بهش زل زده بود جونگکوک دستپاچه
شده بود"هی...هیونگ چیزی شده؟" جیمین نگاشو از چشمای کوک پایین تر کشید وروی
بستنی جونگکوک ثابت کرد جونگکوک تازه متوجه منظورش شده بود"ازاین بستنی
میخوای؟" جیمین فقط سرتکون داد جونگکوک تک خنده ای کرد"خب چرا اینو از اول
نمیگی هیونگ؟" بستنی رو به طرفش هل داد وجونگکوک هم بستنی جیمینو طرف خودش
کشید تا مزه کنه جیمین یه قاشق پر از بستنی نعنایی جونگکوک داخل دهنش گذاشت قیافش
اول معمولی بود بعد درهم شد جونگکوک نگاش میکرد تا ببینه عکس العملش چیه تهیونگ
هم ازهوسوک خواست اجازه بده بستنیشو بچشه جیمین دهنشو باز کرد تا نظرشو بگه اما با
ورود اکسیژن وسرمایی که ته گلوش احساس کرد غرزد"خوشم نمیاد...وقتی نفس میکشم
گلوم یخ میزنه مزشم...تلخه" جونگکوک خندید وبستنیشو پس گرفت"خودت خواستی
امتحانش کنی" میدونست جیمین خوشش نمیاد هربار که این بستنی رو سفارش میداد جیمین
امتحانش میکرد وبعد پشیمون میشد تهیونگ هم با قیافه ی درهم بستنی رو به طرف هوسوک
هل داد"این چیه میخورین؟بستنی با طعم خمیر دندون؟" هوسوک اخم کرد"هی به بستنی
موردعلاقم توهین نکن" جیمین دوباره مشغول خوردن بستنیش شده بود ولباش شکلاتی شده
بود هوسوک که رفته بود تا دستاشو بشوره وتهیونگم غرق گوشیش بود جونگکوک دستمالی
برداشت"هیونگ لبات" جیمین متوجه نبود جونگکوک خم شد طرفش ودستمالو روی لباش
کشید جیمین گیج نگاش کرد جونگکوک خندید"مثل پسر بچه ها خودتو کثیف کردی"
جیمین غرزد"هی...من هیونگتم...بچه تویی" جونگکوک بازم خندید وبه جیمینی که این بار
دماغشو شکلاتی کرده بود نگاه میکرد دستمالو مچاله کرد وازجاش پاشد تا حساب کنه وقتی
برگشت همه آماده بودن تا خارج شن جونگکوک بطری کوچیک آبی که خریده بود طرف
جیمین گرفت جیمین نگاش کرد لبخند زد وبطریو ازش گرفت فکر نمیکرد جونگکوک یادش
بمونه اما جونگکوک اینو فراموش نکرده بود که جیمین دوست داشت بعد از بستنی آب
بخوره تو این چندسالی که باهم بودن حالا جیمینو از خودشم بهتر میشناخت.
وارد کلاس که شد جیمین مشغول توضیح دادن مسئله های دیروز برای یکی از بچه های کلاس
بود سرجاش نشست جیمین حواسش نبود تهیونگ هنوز نیومده بود خیلی اتفاقی متوجه نگاه
خیره ی یکی از پسرا روی جیمین شد متوجه شد پسر چیزی رو با خنده تو گوش کناریش
گفت وبازم به جیمین نگاه کرد پسر یه لحظه به روبروش نگاه کرد ومتوجه ی نگاه خیره ی
جونگکوک رو خودش شد جونگکوک با قیافه ای که عصبانیت توش آشکار بود نگاش میکرد
پسر که میدونست جونگکوک علاوه بر بهترین دوست یجورایی محافظش هم به حساب میاد
روشو برگردوند و وانمود کرد داره به تخته نگاه میکنه جونگکوک نفسشو بیرون داد وازجاش
پاشد به طرف دانش آموزی که کنار جیمین مینشست رفت وضربه ای به شونه اش زد"هی
...تو...جاتو بامن عوض کن" پسر با تعجب نگاش کرد"چرا؟" جیمین هم با تعجب نگاش کرد
"چیزی شده جونگکوک؟" جونگکوک جواب جیمینو نداد وبا اخم به پسر گفت"باید برات
دلیلم بیارم...فقط پاشو...و جاتو با من عوض کن...ازامروز من پیش جیمین هیونگ میشینم"
پسر کیفشو برداشت وسرجای قبلی کوک نشست جیمین نگاش کرد"کوک...چی شده؟"
جونگکوک هنوزم درگیر افکارش بود از اینکه هیونگش خیلی زیبا بود عصبانی بود میدونست
این زیبایی برای یه پسر خیلی دردسرسازِ وبخاطر همین بعد از یکی دوباری که باهم بیرون
رفته بودن ومتوجه نگاه های معنادار بعضیا به هیونگش شده بود حساس تر شده بود و کنار
جیمین که بود مثل یه بادیگارد رفتار میکرد با نشستن دست جیمین روی بازوش به خودش
اومد به جیمین نگاه کرد"کوکاه....میگم چی شده؟چرا جاتو عوض کردی؟" جونگکوک لبخند
زد"دلم میخواست کنارت بشینم هیونگ دلیل نمیخواد که" جیمین دیگه چیزی نگفت
میدونست این دلیلش نیس اما جونگکوک نمیخواست جواب بده با نشستن تهیونگ روی
نیمکت جلویی جونگکوک خودشو جلو کشید تا تهیونگ صداشو بشنوه جیمین خودشو با
دفترش سرگرم میکرد تا معلم برسه وبه این فکر میکرد که کی جونگکوکش اینقدر بزرگ
شده که ازش یه سری چیزا رو مخفی میکنه.
جیمین مشغول جمع کردن وسایلش بود که جونگکوک روبروش ایستاد"هیونگ" جیمین
متوقف شد ونگاش کرد"چیزی شده؟" جونگکوک سری تکون داد"دیروز گفتی امروز عصر
وقت دارم یا نه" جیمین که انگار تازه یادش اومده بود سرتکون داد"اوه آره خوب شد یادم
انداختی...اگه وقت نداری میتونم به هوسوک هیونگ بگم یا خودم تنها برم" جونگکوک"
هیونگ...من وقت دارم اما برای چی میخوای بری؟ما تا حالا باهم خرید نرفتیم" جیمین لبخند
زد"درسته....هی تو یادت رفته؟" جونگکوک گیج پرسید"چیو؟" جیمین بازم چشماشو گرد
کرد"تولد تهیونگو" جونگکوک ابروهاش بالاپرید"اوه من کاملا فراموش کرده بودم" جیمین
کوله اشو روی شونه اش گذاشت"خب خوشبختانه یکی اینجا هست که تولد هیچ کدومتونو
فراموش نمیکنه" از کلاس خارج شدن که جونگکوک پرسید"چه ساعتی بیام دنبالت؟"
جیمین یکم فکرکرد"هفت بیا". قبل از رفتن جیمین به هوسوک هم زنگ زد تا یادآوری کنه
امروز تولد تهیونگه.
YOU ARE READING
Sorry that I left
Fanfictionنام فیک:sorry that I left فصل اول ژانر:Romance,Angest,school life کاپل:kookmin تعدادفصل ها:2 نویسنده:Anid فصل:1