10

685 157 4
                                    

با شنیدن صدای هوسوک کنارش سرشو از روی دستاش که روی میز گذاشته بود برداشت"چرا تنهایی؟" سرشو به طرف هوسوک چرخوند"جیمین هیونگ وتهیونگ هیونگ همش راجع به می ره حرف میزنن " هوسوک خندید"تو خوشت نمیاد؟" جونگکوک اخم کرد مثل پسربچه ای که پیش پدرش شکایت میکرد شده بود"حوصلم سرمیره" هوسوک میدونست جونگکوک چرا ازشون دوری میکنه"کوک...میدونم که ترسیدی" جونگکوک شوکه نگاش کرد هوسوک لبخند اطمینان بخشی زد"میدونم نمیخوای جیمینو ازدست بدی...دوست نداری اونو با کسی شریک بشی...اینکه میخوای توجهش ومحبتش فقط برای تو باشه همه ی اینارو میفهمم" جونگکوک آهی کشید بالاخره یکی درکش کرده بود آزرده به هیونگش نگاه کرد"من باید چکارکنم؟" هوسوک دستشو روی شونه اش گذاشت"اولش سخته...برای همه سخته...وقتی میفهمی یکی از افرادی که دوست داری زندگیش قراره تغییر کنه واین تغییر روی زندگی تو هم اثر میزاره سخته راحت بپذیری اما اینطور نیس که همیشه با این حس بمونی...سعی کن کنارش باشی...بهترین زمانایی که میتونید کنارهم باشید بخاطر این افکار ازدست نده...اون هیچ وقت فراموشت نمیکنه هیچ کس جای تو رو نمیگیره کوک...تو همیشه برای جیمین خاص میمونی...این تغییر ،تغییریه که تو زندگی همه رخ میده...مرحله ایه که همه پشت سر میزارن....شاید الان بهش فکر نکنی اما تو هم یه روز به یکی جذب میشی ناخواسته از دوستات یکم دورمیشی...ولی هیچ وقت قرارنیس دوستاتو کنار بزاری" جونگکوک نگاشو دزدید"اگه یه روز اون دختر جای منو بگیره چی؟اگه جیمینی هیونگ اونو به من ترجیح بده یا با اون بیشتر از من وقت بگذرونه چی؟" هوسوک خندید"همچین اتفاقی نمیفته کوک بهت قول میدم...جیمین تو رو با اون مقایسه نمیکنه" "راجع به من حرف میزنین؟" هردو به در نگاه کردن جیمین با لبخند بهشون نزدیک شد هوسوک پا شد"منو دونسنگم داشتیم دردودل میکردیم چیز خاصی نیس" جیمین به جونگکوک که نگاشو ازش می دزدید نگاه کرد هوسوک لبخندزد وآروم زمزمه کرد"باهاش حرف بزن" تنهاشون که گذاشت جیمین کنار جونگکوک روی نیمکت نشست کلاس خالی بود همه بیرون بودن پس میتونستن راحت حرف بزنن جیمین آروم صداش کرد"جونگکوکاه؟" جونگکوک نگاش نمیکرد خجالت میکشید"ازمن دلخوری؟" جونگکوک بالاخره نگاش کرد"نه هیونگ چرا باید" جیمین اخم کرد"پس چرا ازم دوری میکنی؟" جونگکوک خجالت زده به انگشتاش نگاه کرد"من فقط نمیخواستم مزاحم تو ومی ره بشم" جیمین شوکه نگاش کرد"کوک...تو هیچ وقت مزاحم من نیستی" پشت گردنشو طبق عادت همیشگیش لمس کرد هروقت اینکارو میکرد جونگکوک تسلیمش میشد جونگکوک چشماشو بست وجیمین لبخندزد"بگو چی اذیتت میکنه؟" جونگکوک به سختی حرف میزد"من فقط نمیخوام از دستت بدم هیونگ" جیمین که حدس زده بود مشکل جونگکوک چیه خندید وجونگکوک به طرف خودش کشید جونگکوک بی مخالفت سرشو رو شونه ی جیمین گذاشت"من هرجا که برم با هرکس که آشنا بشم جونگکوکیمو فراموش نمیکنم...تو تو قلب منی جونگکوک نه فقط کنار من" جونگکوک بغض کرد"میدونم من حق ندارم تو زندگیت دخالت کنم ولی نمیتونم تو رو با یکی دیگه شریک بشم" جیمین به جمله ی جونگکوک لبخندزد طوری  با ادعای مالکیت حرف میزد که جای هیچ توضیحی باقی نمیزاشت فشاری یه شونه ی جونگکوک وارد کرد"قرار نیس منو با کسی شریک بشی ...من همینجام....ما ازهم جدا نمیشیم کوک" جونگکوک نفس آرومی کشید"جدا نمیشیم"
***
با پریدن جیمین روی کمرش وحلقه شدن دستای کوچولو دور گردنش لبخندزد جیمین کنار گوشش خم شد"جونگکوکی به چی فکرمیکنه که اینطور غرق شده؟" جونگکوک پلک زد"به هیونگی که دیگه باهاش تمرین نمیکنه" جیمین حلقه ی دستاشو باز کرد واز جونگکوک فاصله گرفت"بیا الان تمرین کنیم" جونگکوک ابرویی بالا انداخت"نمیشه" جیمین به کمدرختکن تکیه داد ودست به سینه نگاش کرد"چرا؟هنوز وقت داریم" جونگکوک تیشرتشو از تنش خارج کرد"باید برم هیونگ" جیمین نگاشو از بدن برهنه ی جونگکوک گرفت"کجا بری؟هنوز یساعت از کلاس مونده" جونگکوک لباسی که باهاش اومده بود تنش کرد وکاپشنشو برداشت"میدونم با مربی حرف زدم من تمرین کاراته دارم" جیمین با تعجب تکیشو از کمد گرفت"ولی کلاست روزای فرد بود" جونگکوک ساکشو برداشت"یه مسابقه هس که باید براش آماده شیم اینا فوق العاده اس ربطی به اونا نداره" جیمین لب ورچید"خیلی بد شد که...حالا حتی زمان کمتریو باهمیم" هوسوک واردشد"پسرا...چکارمیکنید؟مربی میخواد تمرین شروع کنه" جیمین به طرف هوسوک چرخید"هیونگ...تو میدونستی کوکی باید بره سرتمرین کاراته؟" هوسوک به جونگکوک نگاه کرد"چی؟چه تمرینی؟" جونگکوک داشت دیرش میشد وباید کلی توضیح میداد تا قانعشون کنه با عجله به طرف دررفت"تمرین کاراته برای مسابقه...باید برم دیرم شده میبینمتون" هوسوک به جیمین نگاه کرد"کاراته؟" جیمین شونه ای بالا انداخت هوسوک سرتکون داد"خیلی خب بعدا باهاش حرف میزنیم بریم" جونگکوک با عجله خودشو به ایستگاه اتوبوس رسوند درست لحظه ای که اتوبوس میخواست حرکت کنه خودشو به در کوبید"آجوشی" درباز شد وجونگکوک درحالی که به شدت نفس نفس میزد خودشو رو اولین صندلی خالی انداخت ونگاهی به ساعتش انداخت نیم ساعت وقت داشت بعد از رسیدن به ایستگاه باید بازم تا محل کارش می دوید دلش نمیخواست به هیونگاش دروغ بگه ولی چاره ای نداشت .
"هی کوک...بهتره یکم به اتاقت برسی خیلی شلوغه...آدم...آاا....عایییی" جونگکوک با فریاد جیمین سرشو از کتاب خارج کرد"چی شد؟" جیمین بااخم نگاش کرد وپاشو بالا برد تا بررسیش کنه"نمیدونم یه کوفتی رفت زیرپام" جونگکوک به لحن عصبانیش خندید وقتی عصبانی بود حتی بامزه تر بود جیمین روی تخت نشست"تا کی باید بری ...منظورم تمرینای فوق العاده کارته اس" جونگکوک نگران نگاش کرد فکرمیکرد این بحث تموم شده"نمیدونم" جیمین با تعجب چشماشو گرد کرد"تاریخ مسابقه مشخص نیس مگه؟" جونگکوک نمیدونست باید چی بگه با دیدن جعبه ی بزرگ سیاه گوشه ی کمدش چشماش برق زد یه چیزی برای عوض کردن بحث پیدا کرده بود ازجاش پاشد وجیمین هم گیج با نگاش دنبالش میکرد جعبه رو روی تخت بین خودشو جیمین گذاشت جیمین نگاهی به جعبه وبعد به جونگکوک انداخت"این چیه؟" جونگکوک با ابرو اشاره کرد"بازش کن" جیمین بازم به جونگکوک نگاه کرد با مکث دستشو به طرف جعبه دراز کرد با باز کردن جعبه ودیدن شی داخلش شگفت زده به جونگکوک نگاه کرد"کوک...این" جونگکوک لبخندزد"باید زودترازاینا بهت میدادمش یادم رفت عذرمیخوام" جیمین با ذوق خندید وهودی سفید مشکی رو از جعبه خارج کرد همونی بود که اون روز بعد از خریدای تولد تهیونگ دیده بود نمیدونست جونگکوک متوجهش شده باشه اونقدر خوشحال بود که نمیتونست جونگکوکو بغل نکنه  جونگکوک هم با دیدن خوشحالیش لبخند قشنگی زد ومحکم بغلش کرد"فقط یه هودیه هیونگ" جیمین هودی رو تنش کرد وروبروی آینه ایستاد"فقط یه هودی نیس یه هدیه ی قشنگ از دونسنگ کیوتمه" جونگکوک بهش تو آینه نگاه کرد جیمین هرلباسی که می پوشید طوری به نظر می رسید که انگار اون لباس فقط برای خودش طراحی ودوخته شده  با کشیده شدن دستش خندید"چیه؟" جیمین دستشو دور گردنش حلقه کرد وسرشو به سرجونگکوک چسبوند با بازشدن دوربین سلفی جونگکوک خندید جیمین لبخندزد"آماده ای؟یک....دو...گرفتم" با دیدن عکسی که جونگکوک چشماشو گرد کرده بود اخم کرد"جونگکوکاه گفتم لبخندبزن" خندید"باشه یکی دیگه" برای بار دوم بود که جیمین سرش غرمیزد به لبای غنچه شده جونگکوک توی عکس نگاه کرد"لبخند....لب....خند" اینو گفت ولباشو به دو طرف کش داد جونگکوک دوست داشت وقتی اینطوری سرچیزای کوچیک عصبانی میشد بیشتر اذیتش کنه تک خنده ای کرد"اینم قشنگه هیونگ" جیمین چشم غره ای بهش رفت"میخواستم یه عکس نرمال بگیریم" جونگکوک گوشی رو ازش گرفت"بده من" دستشو روی شونه کوچیک هیونگش گذاشت وشمرد"یک...دو(جیمین لبخندزد)..سه" "جونگکوکااااااااه" جیمین داد زد ودنبال جونگکوک تو اتاق دوید جونگکوک فقط می خندید روی تخت پرید جیمین پاشو کشید با صورت روی تخت افتاد جیمین روی کمرش نشست"اینجارو نگاه کن" جونگکوک به گوشی نگاه کرد جیمین هنوزم اصرار داشت اون عکسو بگیره بیش تر ازاین اذیتش نکرد وزیباترین لبخندشو به تصویر کشید جیمین وقتی خیالش راحت شد که جونگکوک دیگه عکسو خراب نمیکنه لبخند زد همون لبخندا که جونگکوکُ یاد ماه مینداخت هلال پلکاش کاری میکرد جونگکوک بارها اونو بخندونه تا اون لبخندا رو ببینه جیمین که انگار از یه جنگ پیروز برگشته بوددادزد"بالاخررررره" از روی کمر جونگکوک پایین اومد جونگکوک که آزاد شده بودتو یه حرکت جیمینو زیرخودش اسیر کرد جیمین شوکه نگاش میکرد لبخند جونگکوک کم کم ناپدید شد اون چهره ی بی نقص اون شاهکار...اون نقاشی بی نظیر....همیشه فرصت نداشت بهش ازنزدیک خیره بشه به ابروهای باریکش نگاه کرد وروی چشماش ثابت شد مردمک هاش درحرکت بودن اما با نگاه جونگکوک ثابت شدن چشماش گیراترین بخش صورتش برای جونگکوک بودن جیمین خبرنداشت جونگکوک حاضره تمام داروندارشو سر اون چشما شرط ببنده از دماغ کیوتش گذشت وبا نگاه به اون لبا نفسشو سخت بیرون داد دیگه دست خودش نبود بدنش داشت بجاش تصمیم میگرفت جیمین ترسیده نگاش میکرد آب دهنشو قورت داد وتقلا کرد"جونگکوک...دستام" جونگکوک به خودش اومد وبه دستاشون نگاه کرد ناخواسته زیاد به مچش فشار اورده بود دستشو سریع برداشت جای دستاش قرمز شده بود برای پرت شدن حواس جیمین از اون حرکت عجیبش گوشی رو برداشت"حالا نوبت منه....لبخند بزن هیونگ" جیمین خندید"قراره با این همه عکس چکار کنی...دیوونه؟" جونگکوک بعد از گرفتن چندتا عکس کنار کشید"شاید یه روز گالری بزنم پارک جیمین" جیمین نیم خیزشد"هیچ کس نمیاد جونگکوک شی....همه ی پولتو ازدست میدی" جونگکوک نگاش کرد" من میدونم رو چی سرمایه گذاری کنم جیمین شی!
.
.
وت یادتون نره😊
با لمس همین ستاره پایینی کلی به دیده شدن فیک کمک میکنید

Sorry that I leftWhere stories live. Discover now