7

776 142 0
                                    

تهیونگ دستی به گردنش کشید"نمیدونم سوزی...باید با جیمین حرف بزنم" سوزی بازم ادامه داد"حتما حرف بزن...می ره دختر خوبیه من خیلی وقته میشناسمش به نظرمن خوب میتونن باهم کنار بیان" تهیونگ سرتکون داد"باشه تو به می ره چیزی نگو تا من با جیمین حرف بزنم" سوزی گونه ی تهیونگو بوسید"مرسی تهیونگا" تهیونگ لبخند زد وسوزی از کلاس خارج شد جیمین وجونگکوک پر سروصدا وارد کلاس شدن وپشت سر تهیونگ نشستن تهیونگ باید تو یه فرصت مناسب وقتی تنها بودن به جیمین راجع به اون دختر میگفت.
مشغول انجام حرکات کششی بود که صدای آخی شنید به ماریا نگاه کرد که قیافش درهم شده بود اما قدمی برنداشت اون دختر هرطور که بود جونگکوک سعی نداشت از موضعش پایین بیاد جیمین به طرفش رفت"ماریا..خوبی؟" ماریا به کتفش اشاره کرد"خیلی درد میکنه" جونگکوک پسر بود ووقتی که یه دختر لاس میزد متوجه میشد ماریا اما فرق میکرد سعی نمیکرد به جیمین نزدیک شه ولی هرحرکتش برای جونگکوک یه زنگ خطر بود جیمین دستشو رو کتف ماریا گذاشت"اینجاس؟اینجا درد میکنه؟" ماریا سرتکون داد جیمین لبخند زد"احتمالا بخاطر اینه که بدنت خشک بوده ویهو خیلی ازش کار کشیدی ماهیچه هات گرفتن خوب میشن فقط امروز زیاد به خودت فشار نیار" ماریا لبخندزد"ممنون" جیمینم جواب لبخندشو با یه لبخند دیگه داد و به طرف آینه رفت تا بدنشو گرم کنه جونگکوک سعی میکرد عادی باشه ای کاش جیمین اون روز ازدوست دختر داشتن حرفی نزده بود تا جونگکوک اینقدر فکرش درگیر نشه وسر ریزترین حرکت های جیمین حساس نشه بند کفششو محکم کرد و کنار جیمین ایستاد جیمین از آینه نگاش کرد ولبخند زد جونگکوک هم لبخند زد وزود نگاشو از جیمین گرفت این روزا میترسید زیاد به جیمین خیره بشه وحرکت غیرعادی ازش سر بزنه.جونگکوک مشغول شنا زدن بود که اتفاقی حرفای بچه ها رو شنید داشتن راجع به یه بار حرف میزدن خیلی وقت بود بهش فکر میکرد اما جرات نداشت جلوی هیونگاش چیزی بگه از طرفی سنش قانونی نبود چطور قبولش میکردن آخرای تمرین بود که به طرف جیهیون رفت"هیونگ میشه حرف بزنیم؟" جیهیون دمبل هاشو روی زمین گذاشت وبه جونگکوک نگاه کرد"البته" جونگکوک یکم مکث کرد نمیدونست چطور بگه که جیهیون لبخندزد"با من راحت باش" جونگکوک لبخندزد"راستش من خیلی وقته که میخوام کار کنم اما جای مناسبی پیدا نکردم امشب اتفاقی حرفاتونو شنیدم ومتوجه شدم تو اونجا کار میکنی هیونگ...میشه منم؟" جیهیون اخم کرد"اما تو فقط شونزده سالته...بدون اجازه ی یه بزرگتر نمیتونم برات کاری بکنم" جونگکوک پرسید"اگه اجازه ی پدرمو داشته باشی میشه؟" جیهیون با لحنی که زیاد مطمئن به نظر نمی اومد گفت"امشب با صاحب بار حرف میزنم تو هم سعی کن رضایت پدرتو بگیری خبرت میکنم" جونگکوک لبخندزد"ممنونم هیونگ" ساک ورزشیشو برداشت واز کنار جیهیون رشد که که جیهیون صداش کرد"جونگکوک" برگشت"تو مطمئنی؟واقعا به این کار نیاز داری؟" جونگکوک سرتکون داد"واقعا نیاز دارم هیونگ"از دور جیمین دید که مشغول حرف زدن با یه دختر بود همون دختری که گفته بود از هوسوک خوشش میاد جونگکوک سریع تر قدم برداشت تا به جیمین برسه"هیونگ!" با ملحق شدن جونگکوک به اون دونفر دختر لبخندی زد وازجیمین تشکر کرد وخیلی زود ازشون دور شد جونگکوک به جیمین نگاه کرد"چی میگفت؟" جیمین لاکرشو باز کرد وبرای پیدا کردن کتاباش سرشو داخل تر برد تو همون وضعیت جواب داد"بهش گفتم دخالت نمیکنم اما به هوسوک میگم وبقیش با خودشون" جونگکوک پشتش ایستاد"هیونگ همینم دخالته" جیمین بالاخره کتابی که میخواست پیدا کرد وسرشو خارج کرد لاکر قفل کرد وبه طرف جونگکوک برگشت"کوک نگران نباش مشکلی پیش نمیاد..هوسوک هیونگ همچین آدمی نیس که بعدها منو  سرزنش کنه من فقط دختره رو به هیونگ معرفی میکنم" جونگکوک هنوزم مخالف بود"خب اون خودش میتونست بره وبه هیونگ بگه دوسش داره چرا باید از تو بخواد؟" جیمین لبخند زد میدونست جونگکوک بخاطر خودش این حرفو میزنه اما به نظرش نیازی نبود اینقدر نگران باشه"بهتر نیس بریم سرکلاس؟" جونگکوک بیخیال بحث کردن شد فایده ای نداشت جیمین وقتی یه تصمیمی میگرفت به این راحتیا پشیمون نمیشد  وارد کلاس که شدن تهیونگ روی میز نشسته بود وچندتا از دخترا هم دورش جمع شده بودن وبا اشتیاق به چیزایی که تعریف میکرد گوش میکردن جونگکوک وجیمین با تعجب بهش نگاه میکردن جونگکوک آروم پرسید"سوزی کجاست؟" جیمین هم مثل خودش جواب داد"نمیدونم ولی هرجا که هست از دیدنش خوشحال نمیشه" جونگکوک نگاهی به کلاس کرد وسوزی رو سرجای خودش دید که مشغول حرف زدن با یکی از دخترا بود جونگکوک با تعجب گفت"هیونگ" جیمین هنوزم به تهیونگ نگاه میکرد"هوم؟" "اونجارو ببین" جیمین چرخید وبا چشمای گرد شده به سوزی که بی اعتنا به تهیونگ نشسته بود نگاه کرد با ورود معلم همه سرجای خودشون نشستن جیمین وجونگکوک هنوزم گیج بودن رفتار تهیونگ وسوزی عجیب بود این دوتا هیچ وقت ازهم جدا نمیشدن اما الان نمیتونستن چیزی بپرسن چون معلم کتابو باز کرد وروبه کلاس گفت"صفحه ی صدوپنج....کسی این مسئله رو حل کرده؟" بالاخره بعد از یساعت تدریس وحل تمرین پنج دقیقه وقت داشتن تا استراحت کنن جیمین تهیونگو صدا کرد"ته؟" تهیونگ به طرف جونگکوک وجیمین چرخید"تو وسوزی دعواتون شده؟" تهیونگ نیم نگاهی به سوزی انداخت وبعد با اخم جواب داد"خیلی داره منو تحت فشار میزاره من نمیتونم اینطوری ادامه بدم" جیمین متعجب پرسید"منظورت چیه؟" "اون میخواد من با هیچ دختری حرف نزنم" جونگکوک وارد بحث شد"نمیفهمم چطور حالا سرهمچین چیزی دعوا کردین...سوزی که با این چیزا مشکلی نداشت!" "ظاهرا حالا داره" اینو گفت وپشتشو بهشون کرد هردو به هم نگاه کردن وجونگکوک شونه ای به معنی نمیدونم بالا انداخت .سر میز غذا هم سوزی از کنارشون رد شد وچند میز اونطرف تر نشست هوسوک با تعجب نگاش کرد"چرا با ما ننشست؟" جونگکوک"ماهم نمیدونیم از صبح اینطورین" جیمین"تهیونگ که درست توضیح نمیده باید از سوزی بپرسم من میرم باهاش حرف بزنم" هوسوک سرتکون داد تهیونگ با سینی غذاش پشت میز نشست"جیمین کجاست؟" قبل ازاینکه کسی جواب بده نگاش به جیمین وسوزی افتاد اخم کرد"چرا داره باهاش حرف میزنه؟" جونگکوک"سوزی دوست ما هم هست هیونگ" تهیونگ وانمود میکرد براش اهمیت نداره خودشو با غذا سرگرم کرده بود اما مرتب به اون دوتا نگاه میکرد حرف زدن جیمین وسوزی تا آخر زنگ ناهار طول کشید وتهیونگ نتونست چیزی از جیمین بپرسه زودتر از بقیه از سرمیز پاشد ورفت تا برای کلاس بعدی آماده شه جیمین به طرف جونگکوک وهوسوک رفت ونگاهی به تهیونگ که داشت دورمیشد انداخت"سوزی میگه یکی از دخترا براش از قراری که با تهیونگ رفته تعریف کرده اونم رفته از تهیونگ پرسیده" جونگکوک وهوسوک همزمان گفتن"قرار؟" جیمین سرتکون داد"تهیونگم گفته دختره ازش خواسته باهم برن بیرون اونم قبول کرده چون نمیتونسته نه بگه که دلشو بشکنه" هوسوک خندید"وااااای....این تهیونگ هم کم چیزی نیستا....بهش بگم به منم یاد بده" جیمین چشم غره ای به هوسوک رفت"هیونگ!!" جونگکوک پرسید"خب حالا میخوای با تهیونگ هیونگ حرف بزنی؟" هوسوک جواب داد"من باهاش حرف میزنم" جیمین اخم کرد"تو میری تشویقش میکنی...خودم باهاش حرف میزنم" جونگکوک هم دنبالش راه افتاد تهیونگ مشغول حرف زدن با یکی از پسرا بود که جیمین صداش کرد"ته باید حرف بزنیم"
روی پشت بوم بودن ازسال اول دبیرستان اینجا رو به مکان خاص خودشون تبدیل کرده بودن وهربار مشکلی داشتن میشد اینجا پیداشون کرد جیمین"ته تو نمیتونی با هردختری که ازت میخواد بری بیرون....تو دوست دختر داری" تهیونگ هنوزم حق به جانب بود"دارید بزرگش میکنید من فقط باهاش رفتم بیرون هیچ اتفاقی نیفتاد من که به سوزی خیانت نکردم" جونگکوک ترجیح میداد شنونده باشه به نظرش چیزی نبود که بهش ربط داشته باشه
جیمین به تهیونگ نزدیک تر بود طبیعی بود که سعی کنه مشکلاتشو حل کنه جیمین کلافه نگاش کرد"حتماباید اون دخترو ببوسی یا باهاش رابطه داشته باشی تا بشه خیانت؟یا دست ازاین کارات بردار یا با سوزی تموم کن" تهیونگ اخم کرد"خیلی خب...دیگه با هیچ دختری بیرون نمیرم" جیمین نفس راحتی کشید"برو با سوزی حرف بزن....میدونی همون دختری که باهاش رفتی بیرون براش تعریف کرده؟" تهیونگ تعجب کرد جیمین"اون میخواسته دوستیتونو به هم بزنه" تهیونگ از روی دیوار پایین اومد دستاشو تکوند"میرم پیداش کنم" جیمین سرتکون داد جونگکوک"هیونگ میدونی کلاسو از دست دادیم؟" جیمین خندید"چرا نرفتی؟من که ازت نخواستم باهام بیای؟" جونگکوک شونه ای بالا انداخت"شما نبودین خب" جیمین سرشو روی شونه ی جونگکوک گذاشت"ساعت چنده؟" جونگکوک ساعدشو بالاآورد نگاهی به ساعتش انداخت"دونیم" جیمین با صدای خسته ای گفت"دلم نمیخواد برم ولی هنوز خیلی مونده پس" سرشو از روی شونه ی جونگکوک برداشت ونگاش کرد"بریم" جونگکوک از روی دیوار پرید ودستشو به طرف جیمین درازکرد جیمین دستشو گرفت وبا خنده گفت"تا رسیدن به کلاس به یه بهونه فکرکن" جونگکوک خندید"جیمینی هیونگ حالش خیلی بد بود نمیتونستم تنهاش بزارم" جیمین شلوارشو از خاک تمیز کرد"خب این قابل قبول به نظر میاد

Sorry that I leftWhere stories live. Discover now