11

641 130 2
                                    


با صدای جونگ ایل از جاش پرید به طرفش برگشت"چیزی شده؟" جونگکوک ایل پوزخند زد"ناامیدم کردی جیمین" جیمین گیج ترازقبل نگاش کرد"منظورت چیه؟" جونگ ایل بهش نزدیک شد وجیمین ناخواسته خودشو به روشویی پشتش بیشتر فشرد جونگ ایل تو صورتش خم شد"خودت بهترمیدونی از چی حرف میزنم" دستش که روی پهلوی جیمین نشست نفسش قطع شد"داری...چ...کار...میکنی؟" جونگ ایل نیشخندزد"میدونم فقط کارتو نبوده ولی خب همینم بهونه ی خوبیه تا به چیزی که همیشه میخواستم برسم" جیمین دستشو پس زد اخم کرد"به من دست نزن" جونگ ایل عقب کشید"هرطورتوبخوای" از دستشویی خارج شد جیمین با ترس به خودش تو آینه نگاه کرد جونگ ایل فهمیده بود باهاش چکارکردن وحالا میخواست تلافی کنه نفس عمیقی کشید باید آروم می موند هیچ کدوم از پسرا نباید چیزی میفهمیدن وگرنه قضیه خیلی بزرگترازاینی که الان بود میشد جونگ ایل میخواست تهدیدش کنه وچندبار بترسونش میتونست تحمل کنه تا وقتی بلایی سر تهیونگ وجونگکوک نمی اومد با خارج شدن از دستشویی مسیر کلاسو پیش گرفت"جیمیناه" با صدای می ره به انتهای راهرو نگاه کرد"می ره...تو نباید سرکلاس باشی؟" می ره لبخندزد"الان میرم...فقط میخواستم ببینمت...امروز عصر وقت آزاد داری؟" جیمین لبخندزد"امروز کلاس ندارم" "خوبه پس میتونیم باهم بریم بیرون؟" جیمین سرتکون داد"باشه بهت زنگ میزنم" بعد از رفتن می ره وارد کلاس شد جونگکوک با دیدنش سرشو بالا گرفت"هیونگ کجا بودی؟میخواستم بیام دنبالت" جیمین لبخند مصنوعی زد ونشست"داشتم با می ره حرف میزدم" جونگکوک سرتکون داداما بازم پرسید"هیونگ خوبی؟مریضی؟" جیمین جا خورد جونگکوک متوجه شده بودخندید"خوبم کوک" جونگکوک نگاشو ازش گرفت شاید بازم حساس شده بود حالا که میگفت خوبه حتما خوب بود. چشماشو با خستگی بست از وقتی میرفت سرکار درست نمیخوابید شبا تا دیروقت بیدار بود تا درساشو بخونه وشاید چهارساعت میخوابید با صدای جیمین چشماشو باز کرد معلم وارد کلاس شد جونگکوک خمیازه ای کشید وصاف نشست.
هوسوک دستشو دور گردن جونگکوک حلقه کرد"برنامه ی امروز چیه؟" تهیونگ شونه ای بالاانداخت"هیچی" هوسوک لبخندزد"بریم رستورانی که جدید بازشده؟پسرا میگفتن غذاهای خوشمزه ای درست میکنن" تهیونگ لبخندزد"هرچی که به غذا مربوط باشه من میام" جونگکوک دست هوسوکو از دور گردنش برداشت"من نمیتونم" هوسوک با تعجب نگاش کرد"چرا؟" نگاهی به ساعت روی مچش انداخت"کلاس دارم هیونگ...هرروز باید برم" هوسوک هووفی کشید"بدون تو که خوش نمیگذره" جونگکوک لبخند معذبی زد"معذرت میخوام...شما برید" هوسوک به تهیونگ نگاه کرد"جیمین کجاست؟" تهیونگ به در اشاره کرد"اوناهاش...فکرکنم امروز با می ره قرارداشت" جونگکوک نگاشون کرد بازم اون حس....انگار یه سنگ روی قلبش سنگینی میکرد بخاطر می ره حالا همون زمان کمی که میتونست با جیمین باشه هم از دست داده بود هوسوک لبخندزد"پس ما بریم" جونگکوک سری تکون داد واونا از کنارش گذشتن دستشو روی قلبش گذاشت"چرا اذیتم میکنی؟"
با ضربه ی محکمی که به شکمش خورد روی زمین پرت شد از درد نالید ودستشو روی شکمش گذاشت حریفش به طرفش اومد ودستشو به طرفش درازکرد دستشو گرفت وبا درد روی پاهاش ایستاد"حواست کجاست جونگکوک؟چرا دفاع نمیکنی؟" جونگکوک به استادش نگاه کرد"معذرت میخوام" ده دقیقه بعد دوباره با ضربه ای که این بار به طرف صورتش اومده بود روی زمین افتاد"کافیه....جونگکوک امروز مبارزه نمیکنی" جونگکوک به کمک جیهیون ازجاش پاشد جیهیون به صورتش نگاه کرد"ببینمت" دستش که به گونه ی جونگکوک خورد جونگکوک هیسی از دردکشیدونالید"عاححح...هیونگ...درد میکنه" جیهیون نگران نگاش کرد"باشه اینجا بشین" سرشو به دیوار تکیه داد استاد بهش خیره شده بود نگاشو دزدید امروز تمرکز نداشت فکراینکه جیمین الان کجاست وبا می ره چکار میکنه ذهنشو مشغول کرده بود با سوزش زخمش چشماشو باز کرد جیهیون داشت ضدعفونیش میکرد"تو امروز مثل همیشه نیستی...خوبی؟" جونگکوک نگاش کرد"نه" جیهیون مستقیم به چشماش نگاه کرد"کوک" جونگکوک دستشو پس زد"خوبم هیونگ...ممنون" از جاش پاشد تا لباسشو عوض کنه وبرای کارآماده شه جیهیون پنبه رو انداخت وآه کشید جونگکوک ازچیزی ناراحت بود ولی لب بازنمیکرد همیشه همینطور بود جعبه ی کمک های اولیه رو برداشت وبه طرف کمدها رفت.
خسته وارد خونه شد چشماش به زور باز بود "تا الان کجابودی؟" ایستاد بازم شروع شده بود پدرانه هایی که حالشو به هم میزد"فکرمیکردم ازاین سوالا گذشته باشیم دیگه..نظرت چیه سوالای جدیدتری بپرسی؟" پدرش اخم کرد "جونگکوووووک!!!" جونگکوک خسته ترازاون بود که باهاش بحث کنه"کلاس بودم...بخاطر مسابقات باید بیشتر بمونم" به طرف پله ها راه افتاد کیفشو دم در رها کرد وخودشو روی تخت انداخت همون لحظه خوابش برد وروز سختش بالاخره به انتها رسید.
"اوضاع با می ره چطوره؟خوب پیش میره؟" جیمین انگشتاشو تو هم گره زد"نمیدونم...همه چیز خوبه ولی" تهیونگ جدی نگاش کرد"ولی چی؟" حیمین شونه ای بالاانداخت"ولی حس میکنم یه چیز کمه...من با شما بیشتر بهم خوش میگذره تا وقتی که با اونم....اون دخترخوبیه ولی من هنوز هیچ حسی بهش ندارم" تهیونگ قیافه ی متفکری به خودش گرفت"هوممم...شاید من عجله کردم...میخوای چکارکنی؟" جیمین با لحن صادقی جواب داد"نمیخوام دلشو بشکنم...میخوام بازم به خودم زمان بدم...فقط یه ماهه که باهمیم...اینقدر زود نباید تصمیم بگیرم" با نشستن جونگکوک کنارش تهیونگم بحثو ادامه نداد جیمین با لبخند به طرفش برگشت"کوکاه...امروز" با دیدن کبودی زیرچشمش لبخند رو لبش ماسید ونگرانی تو چشماش درخشید"کوک...صورتت" دستشو به طرف صورتش دراز کرد جونگکوک خودشو کنار کشید"چیزی نیس...دیروز توکلاس اینطوری شد" جیمین هنوزم نگران بود"درد داری؟" جونگکوک لبخندزد"خوبم هیونگ نگران نباش" تهیونگم نگرانش بود جونگکوک چندوقتی بود خیلی ساکت شده بود اون جونگکوکی که پایه ی خرابکاریاش بود ولبخند همیشه رولباش بود نبود این جونگکوک بی انرژی ساکت وکم حرف دونسنگش نبود"کوک...واقعا خوبی؟چیزی نیس که بخوای به ما بگی؟" جونگکوک به نگاه های نگرانشون ومهربونیای بی اندازه هیونگاش لبخندزد"جدی میگم خوبم...چیزی نیس که پیش میاد" جیمین اما تا بغلش نمیکرد خیالش راحت نمیشد تهیونگ بهشون لبخندزد اگرجونگکوک حالش بد میشد صددرصد جیمین حالش بدتر بود جونگکوک پشت جیمینو نوازش کرد وبا آرامش چشماشو بست تهیونگ غرزد"هی جیمینا...منم دلم بغل میخواد" جیمین با خنده از جونگکوک جداشد ونگاش کرد"قبلش باید منو به دوکبوکی دعوت کنی" تهیونگ با ذوق دستاشو به هم کوبید"اوکیییی...امشب سه تایی بریم بیرون شامو من حساب میکنم" با پس گردنی که از پشت خورد نالید هوسوک چپ چپ نگاش کرد"سه تایی..کجا تشریف میبردین جناب کیم؟" تهیونگ گردنشو مالش داد ومسخره خندید"ههه...هیچ جا هیونگ...من گفتم سه تایی؟منظورم سه تایی با هیونگ بود...اصلا تو دعوت نمیخوای هیونگ" جیمین خندید"میریم بیرون شام بخوریم" هوسوک لبخندزد"عالیه" جونگکوک نمیخواست برنامشونو به هم بزنه اما چاره ای نداشت"من نمیتونم بیام بچه ها" جیمین نالید"بازم تمرین داری؟" تهیونگ اخم کرد"امروز نرو کوک" جونگکوک نگاشون کرد"نمیتونم غیبت کنم استادم دیروز از دستم عصبانی بود" هوسوک لبخندزد"اذیتش نکنید...باشه کوک یه روز دیگه جبران میکنی" جونگکوک با قدردانی نگاش کرد"ممنون هیونگ"

Sorry that I leftWhere stories live. Discover now