باید به خانوم لی زنگ بزنم و بگم که از این به بعد نیم ساعت دیرتر میام به کافه چون اگه بخوام پیاده از رستوران برگردم حداقل بیست دقیقه طول میکشه و بعدش بیام خونه و لباس هامو عوض کنم و ی دوش سریع بگیرم و برم اونجا ساعت میشه چهار و نیم، امیدوارم خانوم لی مشکلی باهاش نداشته باشه
+الو خانوم لی
-اوه جونگ کوکا پسرم تویی؟
-حالت بهتر شده؟
+بله خیلی بهترم خانم لی ممنون از لطفتون
+خانم لی میخاستم بگم که اگه ایرادی نداشته باشه من از این به بعد تا ساعت چهار و نیم خودمو برسونم به کافه!
-نه پسرم موردی نداره
+ممنونم خانم لی خدانگهدار
-خدافظ جونگ کوکا
اینم حل شد!
فردا صبح ساعت شیش،خونه جونگ کوک
واااای خدایا از خوشحالی ت پوست خودم نمیگنجم حالا که زود بیدار شدم بهتره ی دوش سریع بگیرم و به سمت رستوران راه بیوفتم.....لباس چی بپوشم•-•؟
فهمیدمممم!سمت کشوم رفتم شلوار جین یخیم همراه با تیشرت گشاد لیموییم و برداشتم و گذاشتم روی تخت
+خب خوبه،حالا بهتره زودتر برم حمام تا دیر نکنم
داشتم سمت حمام میرفتم که زنگ خونه به صدا در اومد...
+این این صدای زنگ در بود؟! هیچوقت هیچکس زنگ در خونه منو نزده!
رفتم سمت در تا ببینم که کی بود زنگ در خونه رو زده در و باز کردم
+آقا.... آقای چوی!
- فقط اومدم بگم که روی اجاره این ماه دویستا اضافه میشه و اینکه باید تا آخر هفته بدی این پولو وگرنه وسایلت و از این خونه میندازم بیرون
+ولی.... ولی اقای چوی این خیلی زیاده من نمیتونم تا اخر هفته این مقدار پول و بهتون بدم برای اجاره
- این دیگه ب من ربطی نداره پسرجون هرجور شده باید جور کنی وگرنه از این خونه خودت و وسایلتو میندازم بیرون
+ولی.... ولیییی اقای چوی لطفا بیشتر بهم وقت بدین خواهش میکنم
-خواهش میکنم و اینجور چیزا نداریم همین که گفتم
در و پشتم بستم و افتادم روی زمین و زدم زیر گریه....
حالا....حالا باید چیکار کنم؟من نمیتونم اینقدر پول و جور کنم تا آخر هفته هیچ جایی هم برای موندن ندارم حالا چیکار باید بکنم هققققققققق (دیدین آدم تا فکر میکنه زندگی داره بهش لبخند میزنه دوباره همه چی رو سرش خراب میشه (:؟)
+ساعت چنده؟
فین فین کنان رفتم ت اتاق کوچیکم تا ببینم ساعت چنده
+چییییی ساعت شیش و بیست و پنج دقیقه شده واااای نه الان دیرم میشه
پریدم و خودمو انداختم ت حمام زیر دوش آب
+آی آیییییی یخ کردممممممم
تند تند ی دوش سریع گرفتم و لباس هامو پوشیدمو از خونه زدم بیرون میدویدم تا خودمو برسونم به رستوران سریعتر
+وای خدا باز الان دوباره عرق میکنم
اینقدر تند دویدم که بیست دقیقه ای رسیدم به رستوران ولی تمام تن و بدنم درد میکنه
+ای خدا....من تازه خوب شده بودم این دویدن برا بدنم زیادی سنگین بود
بهتره برم داخل
#جونگ کوکااااااااا
برگشتم و دیدم ک جیمین هیونگه
+جیمینی هیونگ
# چطوری پسر؟! چرا اینقدر عرق کردی و نفس نفس میزنی تو؟
+عاح چیز خاصی نیستش فقط دوییدم تا برسم به رستوران همین
# صب...صبر کن ببینممممم تو چرا چشما و دماغت قرمزه؟گریه کردی؟!
+عاااا نه چیز مهمی نیستش هیونگ،بهتره برم داخل تا زودتر کارو شروع کنم
# باشه،به جکسون میگم که بیاد و بهت همه چیزو یاد بده
+ممنونم هیونگ
نیم ساعتی میشد که جکسون همه چیزو بهم توضیح داده بود رفته بود تا به کار های خودش برسه
+خوبه از پس این کارا بر میام، زیاد هم برام سنگین نیستن که بخواد به کمر و بدنم فشار بیاره
ساعت یک ربع به چهار بود که جکسون گفتش که میتونم برم و تایم کاریم تموم شده
رفتم سمت اتاق خدمتکارا تا لباس و وسایلمو عوض کنم
# جانگ کوک؟
+بله جیمین شی؟
# داری میری خونه؟!
+بله جیمین شی کارام تموم شده و جکسون بهم گفتش که میتونم برم خونه
# باشه خوبه،بیا من میرسونمت
+بله؟!
# گفتم بیا میرسونمت چرا اینقدر تعجب کردی اخه؟!
+مشکلی نداری هیونگ؟
# نه چه مشکلی آخه جونگ کوکا،زودتر بیا من دم در رستوران منتظرتم
+چشم
وااااای خدا...اصن باورم نمیشه...نکنه خونه رو ببینه و بدش میاد یا اینکه تعجب کنه از جایی که من زندگی میکنم؟! اینارو ولش من...الان...قراره سوار ی ماشین بشمممممممممم؟! وای خدا باورم نمیشههههههههههههههه
رفتم بیرون رستوران که یهو جیمین هیونگ با ماشینش بوق زد برام
# بپر بالا بچه
+چشم
نشستم داخل ماشین....واو هیچوقت تا به حال سوار ماشین نشده بودم! چقدر جذابه،چقدر چیزای جالبی داره چقدر...چرا اینقدر دکمه داره؟ از کجا میفهمن چی به چیه/:؟
همین جور داشتم داخل ماشین و بر و بر نگاه میکردم ک جیمین هیونگ گفت
# کمربندت و ببند جونگ کوکا
+چی...چیو ببندم/:؟
# کمربندتو بچه....هوف بزار خودم انجام میدم برات
یهو خم شد سمت من و اومد روم
# تموم شد
به خودم نگاه کردم که دیدم ی چیز مشکی رنگی منو بسته که وقتی میکشم کشیده میشه و کش میاد•-•
+ممنون هیونگ•-•
# اخ قلبم...اینکارو با من نکن جونگ کوکا اخه چرا اینقد کیوتی توಥ⌣ಥ؟!
+ •-•؟
............
پارت جدیددددد 💁🏻♀️
ووت و کامنت یادتون نره 🌝🥂
YOU ARE READING
ℙ𝕒𝕣𝕗𝕦𝕞 ℝ𝕠𝕤𝕖 𝔹𝕝𝕒𝕟𝕔𝕙𝕖༆🤍⛓️
Fanfictionجئون جونگکوک بچه ای که از وقتی به دنیا اومد کسی اونو نخواست و تنهایی بزرگ شد، چی میشه اگه تو اوج بدبختی هاش ی آلفا پیدا بشه که جفتش باشه؟! سرنوشت اونا قراره چجوری پیش بره؟! ژانر: امگاورس، امپرگ، رومنس، ملودرام، فلاف، انگست، اسمات، اسلایس‌آف‌لایف،...
