باورم نمیشه! الان اون چه غلطی کرد؟ منو بغل کرد، سرشو برد تو گردنم و بینیش و میماله بهم! ولی یه بوی خاص شیرینی داره!
اون.... اون بوی وانیل و توت فرنگی میده! اون خیلی سوییت و کیوته! صبرکن باز من چرا دارم چرت و پرت میگم!
@ هی! هی جونگ کوک شی!
آروم بلند شدم از روش که دیدم دوباره خوابیده، باید به جین هیونگ زنگ بزنم و بهش راجب این رفتارش بگم شاید اون بدونه که چرا همچین رفتاری از خودش نشون داد.
@ هی جین
٪ بچه ت خجالتی نمیکشی؟ هیونگت کجا رفته؟
@ خب حالا جین هیونگ
٪ خب خوبه، چیشده که مستر کیم بزرگ به ما زنگ زدن؟
@ در مورد کوکیه!
٪ کوکی؟ همون جانگ کوک؟
@آره
٪ خب جانگ کوک چیشده؟
@ عجیب رفتار میکنه!
٪ عجیب؟ چرا؟ چه رفتاری داره؟
@ بعد از اینکه با یونگی و چیمی راجب اینکه کوک کجا بمونه بحث کردیم و قرار شد بیاد پیش من! با کلی اصرار که دقیقن نمیدونم چ گوهی خوردم ک همچین پیشنهادی دادم و ی امگا رو به خونم دعوت کردم تا پیشم بمونه/: اومد اینجا؛ بردمش ب اتاقی که قراره بمونه، داشتم براش قرص هایی که داده بودی و میبردم ک بخوره وقتی وارد اتاق شدم دیدم داخل خودش مث ی جنین جمع شده و دوباره درد داره رفتم سمتش ک ببینم یه وقت تب نداشته باشه که یهو منو کشید و انداخت روی خودش و نوک بینیش و برد سمت گردنم و اونجارو بویید! چرا؟ بعد از ده دقیقه هم دیدم که آروم شده بلند شدم و دیدم که خیلی با آرامش خوابش برده!٪ اون راحیه تو رو حس کرد؟!
@ نه!..... نمیدونم!
٪ خب این عجیبه چون هنوز یه امگای کامل نشده و به بلوغ نرسیده بخاطر همین نمیتونه راحیه هارو خوب حس کنه، ولی این راجب به جفتش فرق داره! اون حتی قبل سن بلوغ هم میتونه راحیه آلفای خودشو وقتی ک نزدیکش میشه حس کنه و راحیه آلفاش باعث این میشه که اون آرامش بگیره و دردش کمتر بشه!
@ خب اینا به من چه؟
٪ تو هم راحیه اونو حس کردی؟
@ وات؟!
٪ میگم که وقتی که اون تورو سمت خودش کشید توهم تونستی راحیه اشو حس کنی یا نه!؟
@ خب..... آره حس کردم!
٪ راحیه اش برات آرامش بخش یا شیرین بود؟
@ هیونگ الان دقیقن چرا همچین چیزی میپرسی؟!
٪ هیچی، سعی کن وقتی که درد داره کنارش باشی و فرمون هاتو کنارش هستی یکم آزاد کن
@ چرا؟ هیونگ فکر کردی من وقتم آزاده؟ تو این دو سه روز کلی از کار ها عقب افتادم! لازمه یاد آوری کنم که شغل فاکی من چیه؟!
٪ تو فقط اینکار هارو انجام بده پابو! و اینک خودمم بهتر از تو میدونم اون شغل فاکیت چیه کیم فاکینگ تهیونگ سو دهنت و ببند و فقد به چیزایی که بهت گفتم عمل کن! صداتم رو من بلند نکن وگرنه به نامی میگم/:!
@ آییش! خدافظ!
٪ خداف.....
اه این چرت و پرتا ب چه دردم میخورد خب الان! کنارش باشم؟ مسخرست! من خودم کلی کار دارم و داخل این مدت به شدت از کار هام عقب افتادم، بیچاره نامجون هیونگ که همه کار هارو داره انجام میده... هوف.
بهتره منم برم بخوابم.
...........................از خواب بیدار شدم، تو سرم احساس سنگینی میکردم دلمم هنوز درد میکرد....
-اصن اینجا کجاست؟
شروع کردم به مرور کردن این خاطرات چند وقتم و اتفاقاتی که برام افتاده بود.... داشتم بغض میکردم که صدای در اومد دستمو روی پلک هام کشیدم و یه نفس عمیق گرفتم
- بله؟
+ ببخشید میتونم بیام تو؟
صدای ی دختر بود!
- بفرمایید؟!
در باز شد و ی دختر وارد اتاق شد
+ ارباب گفتن که براتون تا ساعت ده یازده صبحانتون و بیاریم تا بخورین
- ارباب؟!
+ بله، ارباب کیم وی گفتن
- کیم وی کیه؟/: منو دزدین؟ راستشو بگین اینجا کجاستتتت ولم کنین من میخام برم
* چرا تو همیشه فاک در حال سر و صدا کردنی؟
سرم و بالا آوردم و نگاهش کردم..... اون تهیونگ نبود؟
+ ارباب!
* مرخصی میتونی بری
+ چشم
- ش.. شما.....
* چرا منو میبینی لال میشی؟ تا ب حال در حال جیغ و داد کردن بودی!
- من... خب.... من...
یهو شکمم صدا داد و صورتم قرمز شد!
*بهتره صبحانه ای ک برات آوردن و بخوری و بعد اون قرص هایی ک جین هیونگ داده رو بخوری!
- چشم
با سری پایین انداخته شده گفتم، چون تازه یادم اومد ک دفعه پیش چ کاری باهاش انجام دادم.
* داخل کمد لباس هست اونجاهم حمامه؛ گفتم شاید دلت بخاد بعد حداقل سه هفته بیهوش و اینور و اونور رفتن بخای حمام کنی!
- بله
* کارات ک تموم شد میتونی بیای پایین
- چشم
دیدم که داره از اتاق میره بیرون
- ب... ببخشید؟
* بله؟!
- من... من چی باید صداتون کنم؟
* چطور؟
- چون جیمین هیونگ شمارو ی طور صدا میکردن و الان اینجا اون دختره شمارو ارباب صدا کرد و گفت کیم وی؟
* فکر نمیکنم باید برای تو تفاوتی قاعل بشم! تو هم مثل بقیه صدام کن... البته وقت هایی ک جیمین هستش میتونی وی صدام کنی!
-چشم... ارباب!؟
* خوبه، بعد از اینکه غذاتو خوردی میای پایین تا بهت قوانین خونه رو بگم و نشون بدم خونه رو!
از اتاق خارج شد، سرم آوردم بالا و به رفتارش فکرکردم... چرا همچین رفتاری داشت؟ مگه خودش نگفته بود که بیام پیشش زندگی کنم پس این رفتار های یک لحظه سرد و یک لحظه شکه کننده اش چیه...
اصلا ولش بهتره صبحانه رو بخورم و برم حموم!
تقریبا یک ساعت و نیم از زمانی که ارباب وی رفته بود میگذشت، و من پشت در اتاق ب این فکرمیکنم که باید برم بیرون از اتاق یا نه.
دستگیره در و کشیدم و تو راه رو ی نگاهی انداختم، خیلی ساکت و آروم بود.... در اتاقو پشت سرم بیتم و تو راه رو وایستادم
این همه سکوت عجیب بود، داشتم به دور و بر نگاه میکردم که دیدم یکی داره به سمتم میاد
* اوه جئون شی!
-... بله؟
* ارباب گفتن که بیاید پایین تا با خدمتکارها و قسمت های خونه اشنا بشین.
- اها.. باش
* از این سمت لطفا
همینطور که داشتیم از این راه رو رد میشیدیم همراه این پسره که نمیدونم کیه چشمم به ی عکس افتاد
عکس ی پسر بچه با لبخند مکعبی... چقدر کیوت!
* ایشون ارباب هستند در کودکی
با تعجب نگاش کردم، این ارباب کیم بودش؟ این بچه کیوت و لبخند مکعبی کیوت تر از خودش ارباب کیم ترسناک الانه؟
* زیاد تعجب نکنید، ارباب زمانی که کوچک بودن خیلی خندان و مهربان بودن؛ اما اتفاقاتی که افتاد....
+ تهیون؟( تهیون تی اکس تی نیستش محظ اطلاع)
* اوه! ارباب!
+ چرا اینجا وایستادید؟! گفته بودم که بری دنبال جئون تا با قسمت های خونه و خدمتکارا آشنا بشه!
* خب.. ما... من... یعنیی...
+ کافیه! بریم!.
* بله ارباب.
تهیونگ خوب میدونست که تهیون میخواد راجب چه چیزایی با اون بچه حرف بزنه؛ ولی بنا به دلایلی که خودش هم تنیدونست نمیخواست اون بچه فعلا چیزی راجب خودش و گذشته اش بدونه. ( نویسنده اینارو موقع امتحان علوم تو مدرسه نوشته (: )
خببب هاااای جینگول مینگولی های من( وقتی کسی جوابتو نمیده ولی خب عیب نداره من حرف میزنم باهاتون بل)
میخواستم بزارم فردا ی پارت طولانی آپ کنم ولی خب دلم خواست ی پارت کوتاه یهو آپ کنم براتون بله...
خب چیزی به ذهنم نمیرسه اگه خواستم چیزی بگم در پارت بعد میگم
شبتون بخیر کیوتا 🥺🤍✨
![](https://img.wattpad.com/cover/289749555-288-k389881.jpg)
YOU ARE READING
ℙ𝕒𝕣𝕗𝕦𝕞 ℝ𝕠𝕤𝕖 𝔹𝕝𝕒𝕟𝕔𝕙𝕖༆🤍⛓️
Fanfictionجئون جونگکوک بچه ای که از وقتی به دنیا اومد کسی اونو نخواست و تنهایی بزرگ شد، چی میشه اگه تو اوج بدبختی هاش ی آلفا پیدا بشه که جفتش باشه؟! سرنوشت اونا قراره چجوری پیش بره؟! ژانر: امگاورس، امپرگ، رومنس، ملودرام، فلاف، انگست، اسمات، اسلایسآفلایف،...