Part14

1.6K 172 12
                                    

☆اگه یادتون نمیاد که چه اتفاق هایی افتاده پارت قبلی رو لطفا بخونین❤

با برخورد دستش به فنجون قهوه و ریختنش رو میز، کلافه صندلی چرخدارشو عقب کشید و با حرص به گندکاری روبروش خیره شد.

گره ابروهاش از بعد اون ملاقات، باز نشده بودن و دقیقا از وقتی که پیرمرد از پیشش رفته بود، مدام فکرش درگیر بود و حتی یه لحظه هم نتونسته بود تمرکز کنه. نمیفهمید چی اذیتش میکرد. اون که همکاری رو رد کرده بود دیگه جای نگرانی نبود.

نگاهی به ساعت انداخت.
توی اون سکوت، عقربه دقیقه شمار ساعت کلاسیک، بلند و پشت هم فریاد میزد تا پسر خسته رو از ادامه کار منصرف کنه.

و موفق هم شد، تهیونگ از جاش پاشد و وسایلشو برداشت. خیلی سریع اینکارو انجام داد چون تصمیم گرفته بود وقتی به خونه میره برای چند ساعت فقط استراحت کنه و هیچ کدوم از اون کاغذای پرترافیک کلماتو با خودش نبرد.

درحالی ک کت روی ساق دستش و کیف خالیش توی مشتای سفت شدش اسیر بود از اتاق خارج شد و بعد دستور تمیز کردن میز و مرخصی افراد، به سمت پارکینگ پرواز کرد تا هرچه زودتر روی تخت نرمش فرود بیاد.
............................

آقای ایم با عصبانیت رو به پسر بیخیال روبروش فریاد زد: میشه برای یروزم ک شده مث مامانت جنده بازی درنیاری و ب حرفم گوش کنییی؟؟

پسر جوری ک انگار این حرفا دیگه براش عادی شده گفت: باز چی میخوای

~مگه بهت نگفتم با پدرت درست صحبت کن
صدای نامادریش، یا بهتره گفت زن باباش اومد که رو به همسرش ادامه میداد: یوبو، تا وقتی وونجین هست، چرا انقدر برای این احمق حرص میخوری؟
پسر من خیلی با استعداد تر و توانا تر از اونه. به خودت رفته دیگه

خنده های جیغ زن تو سرش اکو میشد
چقدر یه ادم میتونست حال بهم زن باشه
و پدرش، انقد احمق بود که حتی نمیتونست متوجه قصد زن بشه. برای همشون متاسف بود.

-حق با توعه عزیزم، اما پسر گلمون هنوز زیر سن قانونیه. من وقت زیادی ندارم و تو این شرایط ووجین بهترین گزینس.

زن زیر زیرکی چشم غره ای رفت
پسر پوزخندی زد و با لحن کاملا متفاوتی برای درآوردن لجش گفت: آبوجی، من در خدمتتونم. میدونید که همیشه میتونید روم حساب کنید مگه ن

پیرمرد آهی کشید و شروع به صحبت کرد:
کیم تهیونگو ک میشناسی
ووجین سر تکون داد
-امروز رفتم پیشش و به بهونه اینکه ازت مراقبت کنه خواستم باهامون شریک شه
+خب؟
-خب ک خب. اونم یکی بی مصرف تر از تو. قبول نکرد
+مطمعنین فقط پیشنهاد همکاری بوده؟

ایم از باهوشی پسر تکخندی زد: پس فک میکنی چی بوده؟
+(با پوزخند) یکی دیگ از گوهگاریای مخفیانت؟
-یا! حرف دهنتو بفهم
+باشه باشه هرچی شما بگین. الان من چیکار باید بکنم
-تنها کاری ک توش خوبی

ℙ𝕒𝕣𝕗𝕦𝕞 ℝ𝕠𝕤𝕖 𝔹𝕝𝕒𝕟𝕔𝕙𝕖༆🤍⛓️Where stories live. Discover now