قبل شروع ووت فراموش نشه توت کوچولو🤏🏻🫐
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ♡[10:30 p.m, Taehyung's house]
~ به سلامتی
یونگی گفت و همه بطری های آبجو و سوجوشون و به هم زدن
جمع کمی ساکت بودتهیونگ و جونگکوک به خاطر فشار اتفاقات چند ساعت پیش و البته دلخوری امگا از پنهان کاری تو خودشون بودن
چانیول هنوز درگیر پیدا کردن راه حل و بکهیون با احساس گناهش ترجیح دادن توی جمع حضور پررنگی نداشته باشنمونبیول شرمنده از اتفاقاتی که افتاده_چون به برداشت خودش دردسر ساز بوده_ بیحال روی صندلی نشسته بود و سعی میکرد با هرکی که چشم تو چشم میشه، لبخند مطمعنی بزنه تا بیشتر از این نگرانشون نکنه
*خب خب خب! نظرتون دربارهی یه فیلم خوب و پیتزا چیه؟ بعد از این همه ماجرا تفریح خونم افتاده
یونگی با وجود بیعلاقه بودنش موافقت کرد تا وقتی رفتن خونه کتک نخوره
بک نگاهی به چانیول انداخت و بعد از کمی مکث، حرف دلشو زد"فکر کنم بهتر باشه امشبو استراحت کنیم و به کارای عقب موندمون برسیم...
به تهیونگ نگاهی انداخت و رو بهش گفت: مگه نه؟
اونم که حواسش به بحث نبود فقط سرسری آرهای گفت
(مونبیول--> #)# فکر کنم بهتر باشه منم برم خونه
× نه تو اینجا بمون، هنوز خونت پاکسازی نشده، خطرناکه تنها باشی
چانیول با اخم حاصل از نگرانی گفت
البته که از سه روز پیش این اخم محو نمیشد
با این حرف و تصمیمگیری ها، کوک نامحسوس آهی کشیدقصد داشت با تهیونگ صحبت کنه تا از ماجرا سر در بیاره، اما مطمعن بود با وجود مونبیول ممکن نیست
جیمین که پنچر شده بود و لپای اویزونش قیافه ناراحتشو نشون میداد، با لحن دلخور و طلبکاری گفت
*ببخشیدا..ولی منم کم زحمت نکشیدم..چقد بیذوقین شما!لحن و حالت صورتش همراه با محتوای حرفاش، باعث شد برای چند ثانیه صدای خنده به گوش برسه؛ که خیلی زود دوباره سکوت شد و فقط لبخند محوی رو لبای چند نفر باقی موند
تهیونگ انگار که چیزی یادش اومده باشه، دست از نوشیدن برداشت و رو به چانیول پرسید
- دکتر کیم کجاست؟ حالش خوبه؟
× آره، اتفاقا بهش گفتم بیاد ولی گفت ترجیح میده استراحت کنه
- بعدا باید درباره سهام و پزشک متخصص اصلی شرکت صحبت کنیم
× اوکی. ما دیگه بریم
بدون نگاه کردن به بکهیون گفت و از جاش پاشد
کتشو روی دستش انداخت، کیفشو برداشت، سری تکون داد و بعد از شب بخیر و خداحافظی، اون دو به سمت خونشون رفتنجیمین به کمک کوک بطری هارو جمع کردن و میزو مرتب کردن
البته که مونبیول هم خواست کمک کنه، اما بهش اجازه ندادن؛ بهتر بود فعلا فعالیت خاصی انجام نده(داروی بیهوشی ممکنه تا دو سه روز اثرش باقی بمونه و کافیه فقط یبار سرش گیج بره و بخوره به جایی و تموم!)
بعد از این کار، جیمین و یونگی هم با خداحافظی سمت خونشون رفتن
YOU ARE READING
ℙ𝕒𝕣𝕗𝕦𝕞 ℝ𝕠𝕤𝕖 𝔹𝕝𝕒𝕟𝕔𝕙𝕖༆🤍⛓️
Fanfictionجئون جونگکوک بچه ای که از وقتی به دنیا اومد کسی اونو نخواست و تنهایی بزرگ شد، چی میشه اگه تو اوج بدبختی هاش ی آلفا پیدا بشه که جفتش باشه؟! سرنوشت اونا قراره چجوری پیش بره؟! ژانر: امگاورس، امپرگ، رومنس، ملودرام، فلاف، انگست، اسمات، اسلایسآفلایف،...