Part17

1.3K 157 12
                                    

[Friday, 2 p.m, Taehyung's]

تو این دو روز، وقت زیادی رو با جونگکوک گذروندم
شاید فقط‌ حس منه، اما انگار هر روز رایحش واضح تر میشه

دوست داشتم جفتم رایحه تند مزاجی داشته باشه، اما اون امگا شیرین ترین رایحه‌ای که تا بحال به مشامم خورده رو داره
به طرز عجیبی، برخلاف انتظارم، به شدت جذب رایحش شدم

تو این دو سه روز هروقت که میشد سعی می‌کردم کاری کنم ذوق زده شه که بیشتر عطرشو حس کنم
انگار...انگار معتادش شدم

روی میز کارم تو اتاقم مشغول فکر کردن بودم، که با صدای گوشیم به این دنیا برگشتم
چانیول هیونگ بود

- الو
+ سلام رفیق، چطوری
- خوبم هیونگ. چیزی شده؟
+ حقیقتش بخاطر پیشنهاد همکاریا و انصراف همکارا کارای حقوقی زیاد شدن. باید باهات حرف بزنم. امشب میتونی؟

- دلم میخواد اما..منتظر نونام
+ نونا؟ مونبیولو میگی؟
- آره قرار بود باهم ناهار بخوریم. اما خبری ازش نیست. گوشیشم جواب نمیده
+ به شرکتش زنگ‌ زدی؟
- آره؛ جواب ندادن. احتمالا نیستن
+ نگران نباش حتما از خستگی خوابش برده. میشناسیش که
- آه، امیدوارم...
+ اگ خبری شد حتما بهم زنگ بزن
- اوکی. مرسی هیونگ
+ کاری نکردم. پس فعلا خدافظ
- آآ، قطع میکنم

[Writer's]

گوشی رو کنار گذاشت و آهی کشید
زیاد نگران نبود
میدونست مونبیول دفاع شخصی بلده و زورش از خودش بیشتره
فقط حوصله سناریوهای مغزشو نداشت

از اتاق بیرون رفت تا پنهانی با بوییدن عطر شیرین امگا، آروم بشه
ولی خبری ازش نبود
سمت آشپزخونه رفت و تهیون و خانم کیم(مادر بکهیون) رو دید که مشغول تمیزکاری ناهار بودن

- آجوما، جونگکوک و ندیدی؟
خانم کیم تازه متوجه حضورش شد و سمتش برگشت. تهیونم به احترام تعظیمی کرد
*اینطور که من فهمیدم با بکهیون رفت

- رفت؟ کجا؟
خانم کیم برای یادآوری کلمه جدید کمی فکر کرد
*یه جای عجیبی بود...آها، آرکِت
تهیونگ با اخم ناشی از کنجکاویش پرسید: آرکت؟
*آره، یه چیزی شبیه این

آلفا با فهمیدن کلمه، بلند خندید
- آجوما(خنده)...احیانا آرکِید نبوده؟
*چرا چرا، خودشه. حالا چرا میخندی
درحالی که سعی می‌کرد خندشو کنترل کنه گفت: هیچی هیچی. به کارتون برسید
بعد درحالی که سمت در می‌رفت، ریز ریز خندید
به در رسید و کت بلندشو پوشید

سوئیچ و مدارکو از کمد جلوی در برداشت و درحالی که می‌رفت بیرون، فریاد زد: آجوماا، من دارم میرم بیرون. احتمالا تا شب برنگردم. شما برین خونه.

چند ثانیه ایستاد تا از شنیده شدن حرفش مطمعن بشه و بعد از خونه بیرون رفت
سوار ماشین شاسی مشکیش شد و عمارتو به مقصد خونه مونبیول ترک کرد

ℙ𝕒𝕣𝕗𝕦𝕞 ℝ𝕠𝕤𝕖 𝔹𝕝𝕒𝕟𝕔𝕙𝕖༆🤍⛓️Where stories live. Discover now