𝐌𝐘 𝐀𝐋𝐏𝐇𝐀 [𝐂𝐨𝐦𝐩𝐥𝐞𝐭𝐞𝐝]

Part 25⚘:Alfa Jeon:)

*گایز یه چی بگم برم.
این پارت یکم اولاش فلافه ولی ول نکنین برین چون فک میکنین دیگه باهم خوب شدن.
به هر حال داستان هنوز ادامه داره..
امیدوارم منظورمو گرفته باشین✋😂❤*

تهیونگ چشماشو آروم باز کرد و با یه کپه موی مشکی و پایین ترش یه کله روی سینه اش مواجه شد.

اول فریک زد ولی فورا یادش اومد جونگکوکه..

نفسشو محکم رها کرد.
جونگکوک توی خواب سرشو به سینه اش مالید و صورتش کمی بالا اومد.

ته کمی سرشو خم کرد و دید پلکای جونگکوک بهم جوری چسبیده انگار چند ساله نخوابیده و قلبش کمی تند زد:

از من انقد آرامش گرفته یا فقط خسته اس؟..

با دیدن ساعت دیواری که هفت صبح رو نشون میداد چشم غوره ای به ساعت رفت چشماشو بست اما با فکری که به سرش زد آروم چشماشو باز کرد..

خیلی دلش میخواست موهاشو ناز کنه چون محض رضای فاک! اون وقتی خوابه انگار یه خرس کیوته و اون روی خشنش پیدا نیست!

تهیونگ لبشو گاز گرفت و با احتیاط آروم انگشتاشو برد لای موهاش که از واکنشش تعجب کرد..

موهای تنش سیخ شد و محکم تر به ته چسبید..

تهیونگ مشکلی با وزنش نداشت چون جونگکوک زیاد سنگینیشو روی تن امگا نریخته بود..

به نوازش کردن موهاش ادامه داد و با یادآوری اون توله فوت شده خودبه‌خود چشماش اشکی شد و به خواب رفت..

شب قبل:

یونگی به خونه برگشت و با دیدن اینکه جیهو پاپاشو خوابونده و خودش توی اتاق کارشه حالی ازشون پرسید و خبر اینکه تهکوک برگشتن خونشون رو بهش گفت، رفت سمت پله ها.

واقعا دلش میخواست ببینه جیمین چطوره و چیکار میکنه.

در زد ولی خوب از کارش پوزخند متاسفی زد:
ساعت دو شب برای چی باید بیدار باشه آخه؟!

برگشت که بره ولی در اتاق باز شد و جیمین با پتویی که مثل چادر سرش کرده بود و چشمای اشکی جلوی در ظاهر شد.

یونگی چرخید و با دیدنش نگران رفت سمتشو به گونه اش دست کشید:

_چرا گریه میکنی عزیزم؟

چونه جیمین لرزید و سرشو انداخت پایین:

_ف..فک میکنی تهیونگ هم..فین..مثل من..فین..شده؟

یونگی با اخم گفت:

_مگه تو چته؟

جیمین نگاه معلقش که بین چهره و شونه های یونگی میچرخید روی صورتش متمرکز کرد و باصدای دورگه شده اش گفت:

_دارم راجب حمله های عصبی حرف میزنم..فین..ممکنه که اونم..؟

یونگی نفسشو محکم داد بیرونو اون کیوتچه دل نازک رو توی بغلش به خودش چسبوند..