𝐏𝐚𝐫𝐭 02🥥

1.6K 320 74
                                    


تهیونگ با لبخند ترغیب کننده ای نگاش می کرد و همچنان کلیدشو ریتمیک دور انگشتش می چرخوند.

"اما تو منو نمی شناسی. ممکنه بدزدمش."

تهیونگ کلیدو سمتش پرت کرد.دستشو بالا آورد و کلید و تو سینش گرفت. شوکه شده بهش نگاه کرد.
بهش چشمک زد."نگران نباش اونموقع به حسابت میرسم. کامااان."

سمت طرف دیگه ی ماشین رفت ولی هنوزم دودل بود.

"زودباااش، یکم خوش بگذرون."

ده ثانیه دیگه هم گذشت ، تهیونگ دهنشو باز کرد تا دوباره یه چیزی بگه اما جونگکوک بالاخره حرکت کرد ، کلیدهارو تو دستش چرخوند و درو باز کرد وقتی به سمت بالا باز شد ،شوکه عقب رفت.

این شبیه یکی از اون ماشینای فاکی توی GTA عه.

بعد از سوار شدن و بستن کمربند، اعتراف کرد "من قبلاً هیچ وقت سوار یک ماشین اسپورت نشده بودم."

انگار که از قبل مشخص نبود. :)

تهیونگ صندلیشو براش تنظیم کرد تا پاهای کشیده اش به خوبی سرجاشون قرار بگیرند و بهش نشون داد که چجوری صندلیشو تنظیم کنه. "آسونه، نگران نباش. فقط مراقب پدال گاز باش.خیلی کم فشارش بده."

وبعد از یک دقیقه که صرف آشنایی با ماشین و لوکیشن رستوران شد، جونگکوک حرکت کرد.

وقتی لرزش موتور ماشین رو زیر پاهاش حس کرد موجی از آدرنالین به رگ هاش تزریق شد ، درست مثل موتوری که بهش سوخت تزریق کردند پر از هیجان شد ولی هنوزم بیشتر از هرلحظه ای تو زندگیش حواسش جمع بود که ماشین و درست از جای پارک خارج کند.

"هولی شت"

وقتی وارد خیابان شدند نفس عمیقی کشید.

دستاشو روی فرمون در جهت عقربه های ساعت 10 و 2 سفت نگه داشته بود انگار که دوباره داشت امتحان رانندگی میداد.

جونگکوک نمیخواست پشت هم فحش بده اونم وقتی سوار ماشینی بود که از همه ی زندگیش بیشتر می ارزید ولی باید یجوری استرس و هیجانش رو تخلیه میکرد."هولی شت"

صدای خنده ی تهیونگ از کنارش اومد و بعدش صدای کلیک عکس گرفتنش رو شنید ولی انقدر استرس داشت که نمیتونست چشماشو از خیابان روبه روش برداره.

"بهت خوش میگذره، جونگکوک؟ "

دیوونه کنندس. جونگکوک توی این ماشین زیبا و دیوونه کنننده با این پسر زیبای دیوونه کننده کنارش وقتی که تو راه رفتن به سمت رستوران برای خوردن باربیکیو اند.

شاید این عجیب ترین لحظه زندگی جونگکوک باشه که بعدا هیچ کس قرار نیست باور کنه وقتی براشون تعریف کنه.

"آره خیلی."با نفس نفس خندید ، کم کم نحوه ی کنترل ماشین دستش اومد، به اندازه کافی احساس راحتی کرد که بتونه دستشو روی فرمون شل کنه و فشار شونه هاشو کم کرد.

𝐈 𝐅𝐨𝐫𝐠𝐨𝐭 𝐓𝐨𝐨 𝐁𝐫𝐞𝐚𝐭𝐡 | [𝐤𝐨𝐨𝐤𝐯]Where stories live. Discover now