𝐏𝐚𝐫𝐭 18🥥

1K 175 37
                                    

دستای گرمش پهلوهاشو نوازش کرد. با قرار گرفتنِ جونگکوک روش ، عضوهاشون بهم مالیده شد و نفسِ تهیونگ رو برید.

دستشو بینشون برد و انگشتاشو دور عضو تهیونگ حلقه کرد ، حس جدیدی بود، چون تا حالا به غیر از خودش هیچ‌ پسرِ دیگه ای رو لمس نکرده بود.
حسشو دوست داشت ، مخصوصا اون حالتی که نفس تهیونگ نامنظم شد و سرشو محکم تر به بالشِ زیر سرش فشار داد.
سرشو پایین برد تا بوسه‌های خیسی روی گلوی بالا رفته ی دوست پسرش بزاره و بینی اش بالای فکشو نوازش کرد.

"اینجوری خوبه؟"

تهیونگ سر تکون داد و‌ پایین تنه اش به دنبال تکون دستِ جونگکوک بالا اومد.

" آه ، آره داری خوب انجامش میدی بیبی."

وقتی دست ِتهیونگ دور عضوش پیچید، نفسش تند شد.
دست اون نرم تر و بزرگتر از دست خودش بود و باعث لرز داخل بدنش می شد ، سرش روی شونه ی تهیونگ افتاد و دستش دور عضو اون سفت شد ، اونقدری سرشو بالا گرفته بود که بتونه بین بدن هاشونو نگاه کنه، دست‌هاشون زیر شکم‌شون مشغولِ لمس همدیگه بود و کاملا مطمئن بود که این از هر کششِ جنسی دیگه ای که تا الان داشته شدید تره ، می‌دونست این به خاطر حسیه که بین اون و تهیونگ وجود داره ، چیزی فراتر از فقط جذابیت جنسی بود.

می‌خواست به دوست پسرش احساس خوبی بده ، می خواست اون بهش ایمان کامل داشته باشه که میتونه ازش مراقبت کنه ، راضیش کنه و کاری باهاش کنه که انگشتای پاش از لذت زیاد جمع بشن.

برای لحظه ای متوقف شد و ترکیب پوست های برهنه شونو ستایش کرد ، پوست جوهردار و کمی رنگ پریده ی خودش در کنارِ پوست نرم و طلایی تهیونگ زیبا و متفاوت بود ، مثل یین و یانگ، اما هنوزم به نوعی شبیه هم ، نگاهش بالاتر اومد و به زنجیرهاشون که به سمت هم آویزون شده بودند و انگار همو در آغوش گرفته بودند افتاد.

تهیونگ یکی از پاهاشو روی باسنِ جونگکوک آورد و دست آزادشو پشت گردنش حلقه کرد. سرشو بالا کشید‌ و پیشونی هاشونو روی هم گذاشت. "میخوام صورت خوشگلتو ببینم ، سوییت هارت."

جونگکوک جلوی صدای ناله‌ای که از گلوش خارج می شد رو نگرفت و سرشو تکون داد.
نمی تونست جلوی قرمز شدن گونه هاشو بگیره ، با این حال از وضعیتش ناراضی نبود ، متوجه شده بود که وقتایی که تهیونگ جوری نگاش می کرد که انگار جز اون چیزی تو این دنیا وجود نداره رو دوست داره ، باعث می‌شد آتش زیر پوستش شعله‌ور بشه و بخواد به دست تهیونگ که داشت سرعتشو بیشتر می کرد فشار بیاره.

تهیونگ لب پایینشو گاز گرفت و جونگکوک همینطور که به چشماش نگاه می کرد ، انگشت شست نرم اونو روی سرِ عضوش احساس کرد.
با صدای شکسته صداش زد"هیونگ،" بازوی دیگه اش زیر سرش خزید و روی لباش نفس نفس ‌زد.
تمام بدن جونگکوک داشت می‌سوخت ، ریه‌هاش احساس تنگی می کرد و هر نفسی که می کشید احساس می کرد هوا کمتر وارد ریه هاش می شد.

𝐈 𝐅𝐨𝐫𝐠𝐨𝐭 𝐓𝐨𝐨 𝐁𝐫𝐞𝐚𝐭𝐡 | [𝐤𝐨𝐨𝐤𝐯]Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt