see on both sides like chanelرانندگی طولانی بود ، ولی جونگکوک شکایتی نداشت وقتی که همچین منظره ی بی نقصی روبه روش داشت.
اجزای ظریف صورت تهیونگ میخکوب اش می کرد.
چراغ های کنار جاده که روی صورتش نور نارنجی ملایمی انداخته بود، شیب بلند بینیش، لبای تحریک کننده و پیچ خوردگی مژه هاش رو بیشتر تو چشم می آورد.
خیلی راحت به نظر می رسید، یه دستش دور فرمون حلقه شده بود و دست دیگه اش روی پنجره باز بود و سرشو روی مشتش تکیه داده بود.
جونگکوک نمیتونست این حجم از زیبایی رو درک کنه و یکبار دیگه دستش ناخودآگاه داشت به سمت گوشیش می رفت تا این زیبایی رو ،انگار که موجود کمیابی تو روز روشن بیرون دیده شده، ثبت کنه."تو واقعا زیبایی!"ناخودآگاه از دهنش خارج شد.
تهیونگ با این تعریفِ مستقیمِ یهویی مبهوت شد، چشماش با لب های o شکل شده به سمت جونگکوک چرخید.پشت گردن جونگکوک داغ شد، شونههاش به جلو خم شد ومشغول تماشای جادهای کنارش شد.
تموم بدنش از خجالت به گرمای آتش شده بود، باخودش فکر می کرد که دقیقا از کِی انقدر تو نرمال رفتار کردن مشکل پیدا کرده؟؟!
"اینطور فکر میکنی؟"
چیزی نگفت. حتی نفس هم نمی کشید.
وقتی انگشتایی به پشت موهاش لغزیدند و با ناخن هاش روی پوست سرش رو آروم نوازش کرد ، نفسش تنگ شد."تو خاصی، جونگکوک." تهیونگ گفت "اینو میدونی ، نه ؟"
نه،اون قطعاً اینو نمی دونست.
در تموم طول رانندگی دیگه حرفی زده نشد، تا زمانی که بیرونِ یه رستوران مجلل دیگه وایستادند، دربون برای گرفتن کلید منتظرشون بود.
جونگکوک از ماشین بیرون اومد و با نگاهی کوتاه افرادی که داخل رستوران نشسته بودند رو آنالیز کرد و موجی از دژاوو بهش هجوم آورد و دوباره احساس خجالت کرد. به خودش نگاه کرد، یک تیشرت گرافیکی رنگ و رو رفته تنش بود.
عرق کرده از درون مچاله شد. یه بار دیگه دستش رو سمت بازوی تهیونگ دراز کرد و فشار ملایمی بهش وارد کرد."اوم، من فکر نمی کنم فکر خوبی باشه که بیام."
تهیونگ اخم کرد و ابروهاش توهم شد."چرا نه؟"
جونگکوک به طرز ناخوشایندی به خودش اشاره کرد، لبخندِ خسته ای بهش زد.
"چی؟ چی رو متوجه نشدم جونگکوک؟"
" ظاهرم مناسب همچین جایی نیست، تهیونگ."
چشمای تهیونگ باریک شد."این چه اهمیتی داره؟"
پشت گوشش رو خاروند."من نمی خوام خجالت زده ات کنم."
"و کی گفته که تو منو خجالت زده میکنی؟"
جونگکوک زیر نگاه تندش تکون خورد.انگشت تهیونگ یکبار دیگه زیر چونه ی جونگکوک قرار گرفت ، این بار خشن تر، انگشت شستشو روی چونه اش فشار داد.
VOCÊ ESTÁ LENDO
𝐈 𝐅𝐨𝐫𝐠𝐨𝐭 𝐓𝐨𝐨 𝐁𝐫𝐞𝐚𝐭𝐡 | [𝐤𝐨𝐨𝐤𝐯]
Fanfic•𝐒𝐮𝐦𝐦𝐞𝐫𝐲: تهیونگ دوباره ازش پرسید "پس به توافق رسیدیم اِنجل، هوم؟" جونگکوک حس می کرد داره صبرش رو از دست میده. سرشو بلند کرد و درِ جعبه رو بست. "باعث افتخارمه ، ددی." تهیونگ سمتش رفت ، چونه ی جونگکوک رو با انگشتش کمی بالا آورد و برای گذاشتن...