Part 11

352 108 72
                                    


صدای خوردن چاپستیک ها به هم تنها چیزی بود که توی آشپزخونه به گوش می رسید و سهون در حالی که به صندلیش تکیه داده بود و گلس شرابش رو توی دستش میچرخوند، به لوهان که سعی می کرد زیر نگاه خیره سهون و بکهیون غذاش رو بخوره نگاه میکرد.

بکهیون چیزی نمی گفت اما سهون کنجکاو بود که ازش بپرسه چرا با ییشینگ پیش لوهان رفته بود اما با تصور اینکه شاید ییشینگ فقط میخواسته کسی رو کنار لوهان نگه داره تا کنارش بمونه از سوال پرسیدن منصرف می شد. چون به خوبی تهدید های ییشینگ رو به خاطر می آورد که کاملا با حضور لوهان توی خونه سهون مخالفت کرده بود و غیر از پانسیون اجازه نمی داد که سهون جای دیگه ای لوهان رو ملاقات کنه و اینکه حالا بکهیون رو کنار لوهان فرستاده بود زیاد برای سهون عجیب نبود. البته اگه نگاه های قفل شده بکهیون روی لوهان رو نادیده میگرفت. چون حتی به نظر میومد لوهان از نگاه خیره بکهیون جوری سرش رو توی ظرف غذاش فرو برده که هر لحظه ممکنه دماغش به غذاش برخورد کنه.

-اوضاع چطور پیش میره؟

بکهیون از نگاه کردن به لوهان دست برداشت و به طرف سهون برگشت.

-خوبه. بابا فعلا مشغول کارهای شرکته که هیئت مدیره رو واسه پروژه دونگ کیو راضی کنه. بکبوم هم مشغول دانشگاهشه.

سهون سری تکون داد و اجازه داد فضای عجیب اونجا همچنان ادامه پیدا کنه.

لوهان به نظر نمیومد علاقه ای به حرف زدن داشته باشه. مخصوصا که لپ های پر از غذاش رو دائما پر نگه میداشت تا مجبور نباشه چیزی بگه و این موضوع کاملا از چین افتاده بین ابروهاش مشخص بود.

سهون گلسش رو روی میز گذاشت:

-لوهان. ییشینگ در مورد مدرسه رفتنت چیزی بهت نگفته؟

لوهان با صدا شدن توسط سهون، دست از سلاخی کردن گوشتش با چاپستیکش برداشت و به سهون نگاه کرد و به آرومی سرش رو به منظور نه تکون داد.

سهون ابروهاش رو بالا انداخت:

-اگه با مدرسه راحت نیستی میتونم برات معلم خصوصی بگیرم!

-نه! مزخرفه.

سهون با ابروهاش که حالا از تعجب بالا رفته بودن به بکهیون نگاه کرد.

بکهیون در حالی که گوشتش رو میجوید با نگاه تیزی به سهون خیره شده بود و درخشش چشم های قرمزش نبض میزد.

-متوجه نشدم؟

-من مراقبشم! اگه بیاد مدرسه ما میتونم ازش مواظبت کنم.

سهون نفس عمیقی کشید و جلوی خودش رو گرفت که چنگالشو توی چشم قرمز اون جادوگر فرو نکنه! بکهیون همیشه یک دنده و احمق بود و سهون اصلا از اینکه بکهیون اینقدر زود برای لوهان احساس مالکیت می کرد خوشش نیومده بود.

•°○𝑆𝑈𝑅𝑉𝐼𝑉𝑂𝑅○°•Where stories live. Discover now