Chapter 6 (Gay bar)

13 3 0
                                    

<--------------------------------------------------------------------------------------------------->

هنوز نميدونستم كه چرا مدارك لي تو اعتراف نامه هاي جيمين بود . مثل اينكه بايد يه ديدار مجدد داشته باشيم خانم لي .
 
____________
 
هوپ-من بهشون قول دادم اش كام ان .
-هوسوك نميتونم ميدوني اگه هر لحظه ليدرمون بگه برگرديد سركارو نباشم چه فاجعه اي به بار مياد ؟؟؟؟؟
-گوش كن ... تو وظيفه نداري كه هر تايمي اون راحت بود باشي . سركار رفتي نه شكنجه گاه . تازشم مگه نميگي چند وقتيه خبري ازش نيست .
-اره ... دوروزه ...
 
دستاشو دور صورتم قاب كرد .
 
-پس ميشه حالا رومو زمين نندازي و باهام بياي؟
 
قيافشو مظلوم كرد . خدايا كي ميتونست به اون صورت نه بگه . حقم داشت . دو روز بود كه بيخبر بوديم و منم كم كم داشتم اميدمو از دست ميدادم كه اصلا اينا سركاري باشه .
 
رفتم تو اتاقم . از اونجايي كه مهموني تو همون باري بود كه هوسوك توش كار ميكرد و چه بسا پاتوق خودم ، بايد تيپ مناسب و خوبي ميزدم . آه خدا باورم نميشه قراره راز چندينو چند سالم كه رفتن به اون بار بود لو بره ولي خب حالا كه موقعيتش پيش اومده بهترين فرصته . گرچه هوسوك مشكوك شده بود .
 
لباسمو پوشيدمو سمت ميزم رفتم . عطرمو زدم و بعد از آخرين كارام نگاهي به خودم تو اينه كردم . چشمم خورد به كاغذا . اسم ليهان روش بود . چنگي بهش زدمو رفتم بيرون .
 
چشمام از تعجب تو گشاد ترين حد ممكن باز شد . گي بار؟
 
برگشتم سمتشو با اخم وحشتناكي بهش نگا كردم . با ترس دستاشو بالاي سرش برد .
 
-باور كن كاري نميكنم و فقط نوشيدني ميدم .
 
چشم غره اي بهش رفتم .
 
-اگه قرار بود بياي گي بار براي چي انقدر اصرار كردي منم بيام؟
-ميخواستم با دوستام اشنا شي .
 
با تعجب نگاهش كردم . وارد شديم . اكثريت جمعو پسر تشكيل ميداد ولي گهگاهي توشم دختراي لخت ديده ميشد . آروم سرمو نزديك گوش هوپ بردمو پرسيدم :
 
-مگه گي بار نيست؟
-چرا ولي خب با ورود دختر مشكلي ندارن .
 
سري تكون دادم . به پيشخوان نزديك شديمو برخلاف انتظارم كه فك ميكردم الان قراره با كلي پسر رو به رو شم همه دختر بودن . ناخوداگاه دست هوپو محكم تر گرفتم . يجورايي دلم نميخواست هوپ بين اين دخترا كار كنه . كاش حداقل پنتي ميپوشيدن .
 
نزديكمون اومدنو با عشوه ي تمامي كه سعي داشتن خودشونو به هوپ بمالونن كتشو درارن . منم اين طرف با كيف تو دستم وايساده بودم كه يه ليوان دستم دادن . بعدش با زور دست هوپ مجبور شدم رو صندلي كناريش كه درست جلوي ميزي بود كه مشروبارو ميريختن بشينم .
 
هوپ-آه كامليا خوشحالم كه ديدمت . گفته بودن چند روز نمياي يجورايي قطع اميد كرده بودم از ديدنت .
 
كامليايي كه داداشم انقدر صميمانه باهاش حرف ميزد جوري كه انگار نه انگار همين چند روز پيش استخدام شده بنظر دختر خوبي ميومد .
 
-اوه بيبي ... من هميشه براي تو هستم ولي تو كه باهام نميخوابي .
 
نظرم عوض شد . دختره نچسب ريقو . خدايا يعني من تو زندگيم از دست همه بايد حرص بخورم .
 
دختر ديگه اي كه كنار كاميلا بودو خودشو بهش ميمالوند ، نگاه چپ چپي بهم كردو جوري حرف زد كه انگار نديمه اي چيزيم :
 
-هوپ اين كيه ؟
هوپ-اوه وندي بايد مودب تر باشي . اين دختر خواهرمه .
 
دختر با دهن باز خنده ي كوتاهي كرد و ادامه داد :
 
-خيلي برادر اپن مايندي هستي كه با خواهرت همچين جايي اومدي . كمتر پسريه كه اينجوري باشه .
-من خودم هواشو دارم چه تو كليسا باشه يا تو گي بار .
 
بهم نگاه كرد . از دستش خيلي عصبي بودم ولي دلم نميخواست آبروش جلوي دوستاي جديدش بره پس خيلي ملايم نگاهش كردم ، ولي خب از اونجايي كه هوپ منو از خودم بهتر ميشناخت حدس زدم كه فهميد بشدت ناراحت و عصبانيم .

Club HouseWhere stories live. Discover now