37

4 2 0
                                    

* اشلی *

چشمامو باز کردم . تمام بدنم درد میکرد .

ماشین چپ کرده بود . تو یه جای خیلی نا اشنا بودیم .

خودم از ماشین کشیدم بیرون .

سریع سمت راننده رفتم و تکونش دادم .

علائم حیاتی نداشت .

نمیدونستم چیکار باید کنم . نه خونه ای میتونستم ببینم و نه جاده ای .

احتمال میدادم ماشین از دره بالا سقوط کرده باشه ولی اصلا جوری نبود که بتونم روی دره برم .

سعی کردم وسایلمو از ماشین بکشم بیرون .

کولرو روی شونم انداختم و سعی کردم از تپه بالا برم .

موفق نمیشدم چون درد شدیدی تو پام میپیچیدو دره بشدت صاف بود .

شروع کردم تو امتداد جاده حرکت کردم تا بلکه راهی پیدا شه که بتونم برم بالا .

گوشیمو دراوردم ولی هرکاریش کردم روشن نمیشد .

چند ساعتیو راه رفتم ولی بشدت خسته و تشنه بودم .

یه گوشه کنار درخت نشستم . هوا خیلی تاریک بود .

ترسیده بودم و نمیدونستم قراره چه اتفاقی بیوفته .

بازم راهمو ادامه دادم تا تونستم نور کوچیکیو ببینم .

با خیال اینکه نور خونه یا چراغای خیابونه دوییدمو سمتش رفتم .

گوشیمو دستم گرفتم تا دوباره زنگ بزنم ولی انتن نمیداد .

بالاخره جاده رو پیدا کردم . از توی کیفم کبریت دراوردم و یه تیکه از لباسمو کندم و اتیش زدم . ولی کسی رد نمیشد .

چندین دفعه اینکارو کردم تا که امیدمو از دست دادمو همونجا نشستم .

باد میوزید ولی هوا سرد نبود . بشدت تشنم بود و حس میکردم جون انجام هیچ کاریو ندارم .

ولی تصمیم گرفتم برای اخرین بار تیکه دیگه ای از لباسمو اتیش بزنم و شانسم گرفت .

یه ماشینی از اونجا رد شد و با دیدن من چند متر جلوتر وایساد .

مردی سمتم دویید .

-خانم حالتون خوبه ؟

سری تکون دادم .

-ماشینم اون پایین از دره خارج شد ... میشه با گوشیتون تماس بگیرم ... گوشی من کار نمیکنه ...

سری تکون داد و به سرعت گوشیشو داد .

شماره هیچکسو حفظ نبودم و حتی شماره انیسم رقمای اخرشو یادم نمیومد .

تنها شماره ای که یادم بود شماره یونگی بود که اون انقدر از روش خونده بودم حفظ مونده بودم .

Club HouseWhere stories live. Discover now