همه جا تو شرکت راجب مردن یه نفر حرف میزدن .
ترسیده بودم و دلم بدجور شور میزد .
به گوشی لیهان زنگ میزدم خاموش بود .
انیسم مثل خودم بی خبر بود .
تند تند پله هارو دوتا یکی تا اتاق نامجون بالا رفتم .
در زدمو بدون اینکه صبر کنم وارد شدم .
داشت با تلفن صحبت میکرد و در عین حال متعجب به من نگاه میکرد .
استرس زیادی داشتم برای همین تو اتاق رژه میرفتم .
تا بالاخره تلفن نامجون تموم شد و منم در سریع ترین زمان دوییدمو روی نزدیک ترین مبل بهش نشستم .
-کی مرده ؟
-سلام اشلی خوبی صبحت بخیر ...
-سلام ... بگو کی مرده لطفا .
-همسر یکی از افرادمون ... یونگی ...
با اسم یونگی یهو قلبم از تپش افتاد .
نامجون بهم نگاه میکرد .
-خیلی ناگهانی جسدشو خونه پیدا کردن . دلیل مرگش خودکشی بوده .
-یعنی چی ...
-نمیدونم ولی ظاهرا دلیل خاصی داشته ... ایو از اول زندگیش بشدت افسرده بوده و فکر میکرده با بودن یونگی حالش خوب میشه ولی ظاهرا دیشب دعوایی با یونگی کرده و وقتی تنها شده خودشو کشته ...
-یونگی کجاست ؟
خواستم پاشم از روی صندلی که مچ دستمو گرفت .
-فعلا سعی کن از یونگی دور بمونی ...
-اون الان تنهاست نیاز به یکی داره کنارش باشه ...
سری تکون داد .
-میدونم ... ولی اون شخص فعلا نباید تو باشی ... درک کن .
پوفی گفتمو دوباره رو صندلی نشستم .
-لیهان ... چرا گوشیشو جواب نمیده ؟
یکدفعه در با شدت باز شد و لیهان با صورت اشکی وارد شد .
سریع بلند شدم و اونم با شدت اومد تو بغلم .
لیهان-دیدی اش چیشد ؟ دیدی داداشم چجوری شکست ... اگه میدونستی داداشم چی دید ... وای خدایا باورم نمیشه ...
تند تند روی کمرش دست میکشیدم و اونم با بیشترین توانش لباسمو چنگ زده بود .
نامجون سمتمون اومد و اروم دستای گره خورده ی لیهانو از لباسم باز کرد و اروم لیهانو تو بغل خودش کشیدو منم خیلی اروم از در بیرون رفتم .
راهمو سمت اتاق انیس تغییر دادم و یه ضرب وارد اتاقش شدم .
انیس-اش چیشده من دیگه دارمنگران میشم .
ESTÁS LEYENDO
Club House
FanficI Loved & I Loved & I Lost u ژانر : رومنس ، هپی اندینگ ، درام کاپل : ؟ وضعیت : پایان یافته