28

3 3 0
                                    

نامجون-سلام اش ...

تکون نمیخوردم یا بهتر بگم حتی پلک هم نمیزدم .

-میشه بشینی؟

اروم دستمو سمت صندلی دراز کردم و اهسته نشستم .

انیس اومد سمتمون و یکی دیگه از کارکنا اومد تا زمینو پاک کنه .

انیس-ار ام؟

نگاها همه سمت ما بود .

نامجون-میشه بریم تو ماشین من ؟ لطفا .

نگاهی به انیس کردم و بعد دنبالش تا سمت ماشینش رفتیم .

-گفته بودم برمیگردم . الان وقتشه . برگشتم تا دوباره ببرمتون . البته خیلی دوست دارم داستانتو بشنوم که چرا هنوز توی نقطه ی صفر گیر کردی ...

بالاخره راه نفسم باز شد و به خودم اومدم .

-من نمیام . همون یبار واسم کافی بود .

خواستم از ماشین پیاده شم که درو قفل کرد .

-خانم جانگ ... لطفا زود تصمیم نگیر . بشین که باقی حرفمو بگم .

انیس با تعجب به منو نامجون نگاه میکرد .

نامجون-این سری قرار نیست کارتون در حد وب باشه ... بلکه میخوام یه شرکت تاسیس کنم .

-موفق باشی ... لطفا درو باز کن .

-از تو میخوام تو شرکتم کار کنی ... البته چیزای دیگم هست . مثل برادرت یا حتی برادر دوستت .

به انیس نگاه کرد .

انیس نگاهش پر از وحشت شد .

نامجون-اونا به خواست خودشون اونجا . البته افراد دیگم هستن .

-برام اهمیتی نداره . میدونم خانواده مین هستن . من دیگه نزدیک اونا نمیرم . و محض اطلاع ... جیهوپ دیگه برای من وجود نداره ... میدونی چرا ؟ چون اون منو تو این وضع و اوضاع انداخت .

نامجون-اوه اوه ... جوش نیار اش ... ولی دقیق تر نگاه کنی این یه فرصت خیلی خوبه برات . اخه میدونی من از اولشم مخالف اوردن یکی از افراد فامیل بودم ولی جین ... جین همیشه کار خودشو میکنه . این سری تو و جیهوپ یه تیم نیستید شما رغیب همید . پس بهتره بیای نه ؟

انیس-تهیونگ چی ؟

-انیس ... توام میتونی بیای . من خیلی دستو دلباز تر از چیزیم که تورو فراموش کنم .

من-بعد بیستو سه ماه که ما تازه راحت شدیم و داریم تو ارامش زندگی میکنیم دیگه چی از ما میخوای ؟

نامجون-تو به این میگی زندگی ؟ تو یه مغازه ای که درامدت نصف خرجته و هرموقعم ممکنه اخراج شی . خونه ای که اجاره ایه و هر لحظه ممکنه بندازنتون بیرون . غذاهایی که نصفشون تاریخشون گذشته ... خوب نگاه کن ... این زندگی نیست ...

انیس نگاهی بهم کرد . تو نگاهش پر از التماس بود .

-این سری تضمین میخوام .

نامجون ابروهاشو بالا انداخت .

-تضمین میخوام که اتفاقای گذشته نیوفته و پولم به دست خودم درست حسابی برسه . تا اخرین لحظه که بخوام برگردم به زندگی خودم .

نامجون-میتونم قول بدم . حتی میتونم تا یه روز یکیو مراقبت بفرستم .

بهش نگاه کردم . پیشنهادش خیلی خوب بود ولی دیدن دوباره اون افراد و کار کردن باهاشون فکر نکنم اصلا به روحیم بسازه .

نامجون-در ازاش باید هرچقدر که خواستم برام کار کنی ...

بهش با تعجب نگاه کردم .

-ولی ...

-اش من ضمانت هرچیزیو راجب تو و انیس میکنم ولی حقم اینه که این قانونو برات بزارم .

به انیس نگاه کردم که چجوری با استرس در حال کندن پوست کنار ناخونش بود .

نفس عمیقی کشیدمو سرمو تکون دادم .

نامجون لبخندی از سر رضایت زد و برگه ایو جلوم گرفت .

نمیدونستم قراره چی بشه ولی مطمعنم که خیلی واسش اماده ترم . این سری نمیزارم مثل قبل شه ...

Club HouseWhere stories live. Discover now