نامجون-سلام اش ...
تکون نمیخوردم یا بهتر بگم حتی پلک هم نمیزدم .
-میشه بشینی؟
اروم دستمو سمت صندلی دراز کردم و اهسته نشستم .
انیس اومد سمتمون و یکی دیگه از کارکنا اومد تا زمینو پاک کنه .
انیس-ار ام؟
نگاها همه سمت ما بود .
نامجون-میشه بریم تو ماشین من ؟ لطفا .
نگاهی به انیس کردم و بعد دنبالش تا سمت ماشینش رفتیم .
-گفته بودم برمیگردم . الان وقتشه . برگشتم تا دوباره ببرمتون . البته خیلی دوست دارم داستانتو بشنوم که چرا هنوز توی نقطه ی صفر گیر کردی ...
بالاخره راه نفسم باز شد و به خودم اومدم .
-من نمیام . همون یبار واسم کافی بود .
خواستم از ماشین پیاده شم که درو قفل کرد .
-خانم جانگ ... لطفا زود تصمیم نگیر . بشین که باقی حرفمو بگم .
انیس با تعجب به منو نامجون نگاه میکرد .
نامجون-این سری قرار نیست کارتون در حد وب باشه ... بلکه میخوام یه شرکت تاسیس کنم .
-موفق باشی ... لطفا درو باز کن .
-از تو میخوام تو شرکتم کار کنی ... البته چیزای دیگم هست . مثل برادرت یا حتی برادر دوستت .
به انیس نگاه کرد .
انیس نگاهش پر از وحشت شد .
نامجون-اونا به خواست خودشون اونجا . البته افراد دیگم هستن .
-برام اهمیتی نداره . میدونم خانواده مین هستن . من دیگه نزدیک اونا نمیرم . و محض اطلاع ... جیهوپ دیگه برای من وجود نداره ... میدونی چرا ؟ چون اون منو تو این وضع و اوضاع انداخت .
نامجون-اوه اوه ... جوش نیار اش ... ولی دقیق تر نگاه کنی این یه فرصت خیلی خوبه برات . اخه میدونی من از اولشم مخالف اوردن یکی از افراد فامیل بودم ولی جین ... جین همیشه کار خودشو میکنه . این سری تو و جیهوپ یه تیم نیستید شما رغیب همید . پس بهتره بیای نه ؟
انیس-تهیونگ چی ؟
-انیس ... توام میتونی بیای . من خیلی دستو دلباز تر از چیزیم که تورو فراموش کنم .
من-بعد بیستو سه ماه که ما تازه راحت شدیم و داریم تو ارامش زندگی میکنیم دیگه چی از ما میخوای ؟
نامجون-تو به این میگی زندگی ؟ تو یه مغازه ای که درامدت نصف خرجته و هرموقعم ممکنه اخراج شی . خونه ای که اجاره ایه و هر لحظه ممکنه بندازنتون بیرون . غذاهایی که نصفشون تاریخشون گذشته ... خوب نگاه کن ... این زندگی نیست ...
انیس نگاهی بهم کرد . تو نگاهش پر از التماس بود .
-این سری تضمین میخوام .
نامجون ابروهاشو بالا انداخت .
-تضمین میخوام که اتفاقای گذشته نیوفته و پولم به دست خودم درست حسابی برسه . تا اخرین لحظه که بخوام برگردم به زندگی خودم .
نامجون-میتونم قول بدم . حتی میتونم تا یه روز یکیو مراقبت بفرستم .
بهش نگاه کردم . پیشنهادش خیلی خوب بود ولی دیدن دوباره اون افراد و کار کردن باهاشون فکر نکنم اصلا به روحیم بسازه .
نامجون-در ازاش باید هرچقدر که خواستم برام کار کنی ...
بهش با تعجب نگاه کردم .
-ولی ...
-اش من ضمانت هرچیزیو راجب تو و انیس میکنم ولی حقم اینه که این قانونو برات بزارم .
به انیس نگاه کردم که چجوری با استرس در حال کندن پوست کنار ناخونش بود .
نفس عمیقی کشیدمو سرمو تکون دادم .
نامجون لبخندی از سر رضایت زد و برگه ایو جلوم گرفت .
نمیدونستم قراره چی بشه ولی مطمعنم که خیلی واسش اماده ترم . این سری نمیزارم مثل قبل شه ...
YOU ARE READING
Club House
FanfictionI Loved & I Loved & I Lost u ژانر : رومنس ، هپی اندینگ ، درام کاپل : ؟ وضعیت : پایان یافته