part 22 (married?)

7 3 5
                                    

<--------------------------------------------------------------------------------------------------->

-باور نمیکنم .

عروسی لیهان و جیمین؟

مارم دعوت کردن ؟

-چی باعث شده فک کنی میرم ارام؟

-چونکه این کارتوعه و اینکه نمیخوای حرصشو دراری؟

-نه نمیخوام . دیگه مهم نیست بخوام حرصشو درارم ی چی . من نمیرم .

انگشت اشارشو وسط ابروهاش فشار داد و چنتا ضربه زد .

رفتم نزدیکشو با لحن اروم تری گفتم :

-نامی میدونی من اونجا برم نمیتونم تحمل کنم .

-چون میدونم میتونی پیشنهادشو دادم . ببین جدای کار تو باید بری . میفهمی . چونکه تو نباید ضعفتو نسبت بهش نشون بدی . نباید جیمین و لیهان فک کنن حالا برد کردن . چون قصدشون همینه . اونا میخوان تو احساس شکست کنی . تازه اگه بیای منم میام .

با تعجب بهش نگاه کردم .

-جدی میگم . حالا میای ؟

دو دل بودم . از طرفی نقشه های شومی با شوگا کشیده بودیمو منتظر فرصت بودیم تا عملیش کنیم پس بهترین موقع بود . دوم اینکه این اخرین کاری بود که باید برای قتل ساختگی میکردیم پس قرار بود که همچیز تموم شه بعد امشب . ولی خب جیمین ... سخته دیدنش تو لباس دومادی ای که همیشه باهم میرفتیم برای خریدش .

-باشه میام ... میخوام بهترین باشم . نمیخوام جا بزنم.

-همینه دختر .

رفتم تو اتاقمو سریع پریدم تو اینترنت و دنبال یه لباس فوق العاده گشتم .

.......

ساعت 8

لباسمو دوباره تو آینه دیدم عالی بود . 

میدونستم خیلی بازه ولی قصدم دیوونه کردن جیمین بود

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

میدونستم خیلی بازه ولی قصدم دیوونه کردن جیمین بود .

پالتومو تنم کردم جلوشو بستم . کلاهمم سرم گذاشتم رفتم بیرون . سوار ماشین شدیم و با بقیه رفتیم .

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
Club HouseWhere stories live. Discover now