Part 13 (youngi)

9 4 1
                                    

<--------------------------------------------------------------------------------------------------->

برگه هارو از رو میز پرت کردم . حالم اصلا خوب نبود. مست بودم . همینطور که طبقه ی بالارو در پیش میگرفتم با دست دیگم لباسمو از اون حالت اشفته دراوردم .

درو باز کردم و قامت شوگارو روی تخت دیدم که داشت کتاب میخوند .

-یا تایجیا اینجا چیکار میکنی؟

بی توجه به حرفی که زد رفتم سمتشو روش نشستم .

..................

۵ ساعت قبل ...

لیهان-فکر کردی واقعا هدفتو از اون نامه ها نمیفهمم .

نامجون-میدونستم میفهمی ... همیشه تیز بودی ... اون لحطه قیافت خیلی دیدنی بود .

خندیدم .

لیهان-من مقصر چیزایی که فک میکنی نیستم . چرا از من یه هیولا ساختی؟

خندم تبدیل به پوزخند شد .

بهم نگاه کرد .

لیهان-تقصیر من نبود که جیمین عاشق من شد .

-اگه ت اون شب باهاش نمیخوابیدی اون عاشقت نمیشد . گرچه شک دارم واقعا عاشقت شده باشه .

چون لیهان خیلی خوشگل بود و میدونستم کمتر پسری میتونست دووم بیاره جلوش .

-اش من مست بودم . مست کرده بودنم تقصیر من نبود . من هیچوقت راضی نمیشدم با جیمین بخوابم .

نگاهمو ازش گرفتم . هرسری بهونه میاورد .

نامجون-باید برم ... اش حاضر شو باید بریم .

-وایسا من هنوز حرفام مونده ...

با دیدن نامجون که طرف در میرفت پوفی کشیدم .

-آه خدا ... کجا میریییی

نامجون-قبرستون

پوکر شدم . لیهان صورتش غمگین بد . دلم واسش میسوخت . یجورایی حس میکردم راس میگه ولی نخواستم زود وا بدم . یه درصدم دروغ بگه نمیخوام انقدر ابله به نظر برسم .

بدو بدو دنبال نامجون میرفتم . سوار ماشین شدیم .

-هوی ... کجا میریم .

-قبرستون .

-یا من جدیم .

بهم نگاه کرد و ابروهاشو بالا انداخت .

-قبرستون . اونجا یه مراسمه . عجیبه میدونم .

-چرا من باید بیام .

-فک نمیکنی که ممکنه ربطی به قضیه اکست (دوس پسر صابقت) داشته باشه؟

با تعجب بهش نگاه کردم . خدایا قضیه جیمین قرار نبود تموم شه ؟

رسیدیمو پیاده شدیم . نامجون دستمو گرفت و دور بازوش پیچچوند. نگاهش کردم . با نگاهش بهم فهموند بهتره مقاومت نکنم .

Club HouseWhere stories live. Discover now