<--------------------------------------------------------------------------------------------------->
برگه هارو از رو میز پرت کردم . حالم اصلا خوب نبود. مست بودم . همینطور که طبقه ی بالارو در پیش میگرفتم با دست دیگم لباسمو از اون حالت اشفته دراوردم .
درو باز کردم و قامت شوگارو روی تخت دیدم که داشت کتاب میخوند .
-یا تایجیا اینجا چیکار میکنی؟
بی توجه به حرفی که زد رفتم سمتشو روش نشستم .
..................
۵ ساعت قبل ...
لیهان-فکر کردی واقعا هدفتو از اون نامه ها نمیفهمم .
نامجون-میدونستم میفهمی ... همیشه تیز بودی ... اون لحطه قیافت خیلی دیدنی بود .
خندیدم .
لیهان-من مقصر چیزایی که فک میکنی نیستم . چرا از من یه هیولا ساختی؟
خندم تبدیل به پوزخند شد .
بهم نگاه کرد .
لیهان-تقصیر من نبود که جیمین عاشق من شد .
-اگه ت اون شب باهاش نمیخوابیدی اون عاشقت نمیشد . گرچه شک دارم واقعا عاشقت شده باشه .
چون لیهان خیلی خوشگل بود و میدونستم کمتر پسری میتونست دووم بیاره جلوش .
-اش من مست بودم . مست کرده بودنم تقصیر من نبود . من هیچوقت راضی نمیشدم با جیمین بخوابم .
نگاهمو ازش گرفتم . هرسری بهونه میاورد .
نامجون-باید برم ... اش حاضر شو باید بریم .
-وایسا من هنوز حرفام مونده ...
با دیدن نامجون که طرف در میرفت پوفی کشیدم .
-آه خدا ... کجا میریییی
نامجون-قبرستون
پوکر شدم . لیهان صورتش غمگین بد . دلم واسش میسوخت . یجورایی حس میکردم راس میگه ولی نخواستم زود وا بدم . یه درصدم دروغ بگه نمیخوام انقدر ابله به نظر برسم .
بدو بدو دنبال نامجون میرفتم . سوار ماشین شدیم .
-هوی ... کجا میریم .
-قبرستون .
-یا من جدیم .
بهم نگاه کرد و ابروهاشو بالا انداخت .
-قبرستون . اونجا یه مراسمه . عجیبه میدونم .
-چرا من باید بیام .
-فک نمیکنی که ممکنه ربطی به قضیه اکست (دوس پسر صابقت) داشته باشه؟
با تعجب بهش نگاه کردم . خدایا قضیه جیمین قرار نبود تموم شه ؟
رسیدیمو پیاده شدیم . نامجون دستمو گرفت و دور بازوش پیچچوند. نگاهش کردم . با نگاهش بهم فهموند بهتره مقاومت نکنم .
YOU ARE READING
Club House
FanfictionI Loved & I Loved & I Lost u ژانر : رومنس ، هپی اندینگ ، درام کاپل : ؟ وضعیت : پایان یافته