🎇🎐START A NEW LIFE ✨🎐

1.1K 264 21
                                    

🎄اتفاقی باور نکردنی
من برگشتم ♥️😀
طی این چند روز سرم خیلی شلوغ شد و خیلی کار سرم ریخت و امروز باز برگشتم
⛔ولی دیگه قراره مرتب آپ کنم و توی یک روز مشخص از شروع این هفته

( چهارشنبه و جمعه )

🎀 امروز سعی میکنم کمتر خشن رفتار کنم و کمتر حرصتون بدم و به بک و چان رحم کنم
* لبخند شیطانی بر لب

: پس به سوی داستان 🚶‍♂️

<♤>{♡}<♤>{♡}<♤>{♡}<♤>{♡} 

CHANYEOL VR:

پلک هام رو آروم باز کردم و با برخورد نور دوباره
چشم هام رو بستم و به این فکر کردم

: وایسا ببینم من کجام ؟ چی شد؟؟

تا خواستم بلند بشم حس کردم کسی توی بغلمه و دستهاش دورم پیچیده یه نگاه به بغلم کردم  و
دیدم اون امگا ؛ صبر کن بک

نه نه صبر کن ببینم !!!

کل دیشب توی مخم ریپلای شد و مخم ارور داد
از حمله این همه ریپلای یهویی

اون الان جفت منه؟؟
ولی اینکه توی بغلمه حس خوبی بهم میده !!

به هر حال اون دیگه جزو دارایی های منه  ، من
باید ازش مواظبت کنم اون باید بتونه بهم تکیه کنه
و پیشم احساس امنیت کنه

ولی صادق باشم از دوست داشتنش مطمئن نیستم
و شاید این حرف ها تاثیر مارک باشه

ولی خیلی زود قراره بفهمم که اون برام اهمیتی
داره یا نه ولی باز چیزی که ازش مطمئنم اینه که
اون دیگه مارک شده و گرگم عمرا اجازه ترکش
رو بهم نمیده و شاید منم باید با گرگش ملاقات کنم

آروم آروم از توی بغلم آوردمش بیرون و بالشت
رو زیر سرش تنظیم کردم و روش پتو کشیدم
و بلند شدم تا لباس هام رو بپوشم

شانس آوردم در رو قفل کرد وگرنه تا الان عکس های
لختم رو پخش میکردن

و اینکه برادر بک اون روز توی اتاق بود
خیلی عجیبه چی شده اون روز

من اون زمان به خودم نیومده بودم و گرگم کنترل
داشت و چیزی دقیق یادم نمیاد و خلاصه ی اون
فقط توی ذهنمه

اون روز ردی روی بک نبود چی شد ؟؟؟
خیلی مشکوکه و حس خوبی بهش ندارم و اون دیروز
آزاد شد به خاطر جراحت

امروز باید برم یکی رو استخدام کنم ببینم قضیه چیه

بعد از  پوشیدن لباس هام برگشتم سمت بکهیون
و یه نگاه بهش کردم

اون گفت اولین بارشه فکر کنم زیاد بهش سخت
گرفتم ؛ کمرش درد میکنه یا درد داره ؟؟؟

بزار بیدارش کنم و از خودش بپرسم

: امگا .... بک .. بکهیون؟؟؟

: هوممم ولم کن خوابم میاد

: مگه خونه خاله اس پاشو بریم خونه

 ⛓🛡 (1)A̶ L̶O̶V̶E̶ B̶T̶W̶E̶E̶N̶ P̶O̶W̶E̶R̶[full]Where stories live. Discover now