⚗🧬PART OF ME INSIDE YOU🧬⚗

782 203 33
                                    

سلام مجدد به همه ریدر های خوشملم💋🤩
اومدم با یک پارت جدید 😁😀
قراره خیلی سوپرایز بشین جیگر های من
* خنده های مافوق شیطانی نویسنده

° □●□○□●□○□●□○□●□○□●°

بک و چانیول به بالا رسیدن و با مهمون های جدید خودشون رو به رو شدن ...
بک اون پسر آلفا رو می شناخت اون روز توی بار دیده بودش ..
اون دستش زخمی شده بود

چانیول با پشیمانی رفت سراغ یونجون و یونجون با خنده زد به پشت کمر چان و گفت " عیب نداره" و بعد
با هم سلام کردن

یهویی با صدای بمی از پشت سرم احساس کردم مو های تنم سیخ شد

: هی ... فکر کنم تو جفت چانی درسته؟!!!

اون یک امگا بود ولی محض رضای خدا این صدای یک الفاست!!!!
متاسفانه من قدرت گرفتن زبانم رو ندارم پس خیلی رک این موضوع رو پیش کشیدم:

= ببینم تو واقعا امگایی؟!! اصلا به صدات نمیخوره

اون با شنیدن این حرف سمت جفتش رفت و با ناراحتی خودش رو لوس کرد که مثلا بهش برخورده

بک با خودش فکر کرد که ایشششششش چه لوس
و بعد با چشم غره روش رو برگردوند و به چانی که
کلا اون رو یادش رفت چشم غره بدی رفت که باعث
شد چان از جاش بپره و به سمت بک بره!!!!

به سمت بک رفت و اون رو هدایت کرد و با هم روی مبل نشستن

کای با لبخند به سمت چانیول رفت و نشست بغلش

: فکر نمی کردم همچین کاری هم بلد باشی

چانیول با یک لبخند خبیث تر ادامه داد

: من که عمرا همچین کاری رو در حق تو بکنم
همه ی این ها کار بک بود

کای ابرو بالا انداخت و به چان گفت :

: من بودم بک رو انداختم روی کولم و رفتم وسایل گرفتم ؟!!!
و اینکه راست میگی تو اصلا از این فانتزی بازی ها بلد نیستی آقای پارک

چانیول با یک پوزخند سرش رو برگردوند
و با لیسایی رو به رو شد که داشت بک رو مچاله میکرد و قربون صدقش میرفت و جنی هم داشت بهش چشم غره میرفت

و اون سگ بدبخت هم که همه فراموش کردن و کسی اون رو از توی کیف درنیاورد

کمی بعد فیلیکس چشمش به اون کیف خورد و اون سگ رو وقتی دید با تمام توانش داد زد

: کیوووووووتتتتتتتتتت
و هیونجین رو که توی پذیرایی داشت وسایل رو آماده میکرد سکته داد
هیونجین سریع رفت سمت فیلیکس و چکش کرد

: بیب.... چی شدهههههه... خوبی؟!!!!!

فیلیکس سرش رو به علامت "آره" تکون داد و بعد سگ رو به هیونجین نشون داد

 ⛓🛡 (1)A̶ L̶O̶V̶E̶ B̶T̶W̶E̶E̶N̶ P̶O̶W̶E̶R̶[full]Where stories live. Discover now