⛰FIND A NEW PLACE 🏞

470 128 10
                                    

هلو به همه ی بیبی ها ❣
توی این چند روز درگیر بودم و الان وارد واتپد شدم
یعنی نمیتونم توصیف کنم که چقدر دوستتان دارم😭

چقدر انرژی گرفتم و خستگی هام همه رفع شد💝👊

در کل حرف رو زیاد نکنم و بریم برای ادامه ....
     

         ♡•°♡•°♡•°♡•°♡•°♡•°♡•°♡•°

CHANYEOL VR:
صدای مادرم رو پشت سرم شنیدم

: چانیول بسه
تمومش کن

الان احساس میکنم آروم تر شدم

دستم رو آوردم پایین و باعث شد هر دو پخش زمین بشن و با تمام وجودشون نفس هاشون رو وارد ریه اشون کنن

با صدای کنترل گرم و خیلی جدی رو به جمع کردم

: هر کی‌تره همین الان بیرون بهش رحم نمیکنم گمشید

همه با شنیدن حرفم بلند شدن و از عمارت خارج شدن
بابام به محض بیرون رفتن همه به سمتم اومد و دستم رو کشید و به باغ پشت عمارت کشید

بالاخره رسیدیم به یک گوشه خلوت

: چانیول چیکار کردی ؟!!
اون ها صد در صد دارن برات نقشه می کشن

: دیگه قایم شدن بسه چقدر باید جلوی اون ها سر خم کنم و به حرف هاشون گوش کنم ؟!!
اینجا من رو نوچه فرض کردن؟!!
بزار هر کاری میخوان انجام بدن دیگه قرار نیست کاری انجام ندم ؛ من بزرگترین پک رو توی دست هام دارم و اینجا زیر دست کسی نیستم و ولی عهدم

: درسته ولی اون ها مردم تو هستن

: اون ها دارن تبدیل به ارباب هام میشن
من همچین اجازه ای نمیدم

: خیلی نگرانتم چانیول
تمام فکر من تویی من فقط یک بچه دارم چان
نمیتونم ببینم که دارن کاری بر علیهت انجام میدن یا اینکه به سرنوشت من دچار بشی

: نگران نباش بابا
من خودم خیلی خوب از پس خودم بر میام

بابای چانیول با یک لبخند بهش نگاه کرد

: میدونم تو دیگه بزرگ و قدرتمند شدی
تو باعث افتخار منی چان و بدون که هر کسی پشتت نباشه من هستم توی هر شرایطی

چانیول خیلی تعجب‌کرده بود
هیچوقت باباش باهاش اینطوری حرف نزده بود

باباش با چشم هایی اشکی رو به چانیول ادامه داد

: تو کاری که من ارزوم بود رو انجام دادی خیلی بهت حسادت میکنم
تو یک خانواده با کسایی که دوستشون داری تشکیل دادی

و بعد چانیول رو توی بغلش گرفت

همه چیز برای چانیول جدید بود
همه چیز تازگی داشت ؛ مهربون بودن باباش و اعتراف اینکه بهش افتخار میکنه

 ⛓🛡 (1)A̶ L̶O̶V̶E̶ B̶T̶W̶E̶E̶N̶ P̶O̶W̶E̶R̶[full]Where stories live. Discover now