⛓🛡 (1)A̶ L̶O̶V̶E̶ B̶T̶W̶E̶E̶N̶ P̶O̶W̶E̶R̶[full]

💥💫I knew you 💫💥

یک آپ جدید
* دست و جیغ و هوووووورااااا😂👋

Now hellow every BODY'S 😎😌

خوش میگذره چه خبرا
برسم برای ادامه ببینم چی میشه؟...

So lets go ✊💗

♤●○●○●○●○●○●○●○♧

پایان فلش بک :

چانیول چیزی که میخوند رو باور نمی کرد یعنی چی که این قورباغه همین پاپی رو به روش باشه؟....

یعنی الان ازش کینه به دل داره ؟..
برای انتقام اومده ؟..

با همچین فکری قلب چان درد گرفت
نمیشد مگه نه یعنی اون ها فقط ادا بودن؟..

یه پوزخند به خودش زد و با خودش گفت

هعییی پارک تو رو یا به خاطر پولت میخوان یا مقامت یا برای انتقام بهت نزدیک میشن انتظار داری کسی بهت به خاطر خودت بهت عشق بده ؟..

قلبش داشت مچاله میشد ولی چرا ؟..

این چرا چیزی بود که پارک رو متقاعد کرد که
اون هم قلب داره و واقعا عاشق شده...

عاشق کسی که قلبش رو سال ها پیش شکست و احتمالا اومده انتقام بگیره ...

سریع کتش رو برداشت و به سمت خروجی حرکت کرد در دفتر رو باز کرد و راهرو رو گذروند و بالاخره به خروجی شرکت رسید

منشی با دیدن چانیول سریع سمتش رفت و شروع کرد به حرف زدن

ببخشید آقای پارک
چند دقیقه دیگه جلسه دارید

ولی وقتی چانیول به سمت منشی برگشت منشی قلبش توی دهنش اومد

و سریع برگشت و چانیول به سمت خروجی رفت و سوار ماشین شد و رفت

به سمت خونه سوهو روند و اینقدر با سرعت رفت که نفهمید چطور رسید
چشم هاش به خون نشست و همه رو مرده میدید
ماشین رو به شکل بدی پارک کرد و وارد خونه شد

Bekhyun vr :

نکنه واقعا سوهو من رو جادو کنه ؟..
خیلی ترسیده بودم و انگار واقعا جدی داشت میگفت چون من از جادوگر ها شنیده بودم و می گفتن از نسل امگاها بودن

شاید مثل داستان ها سوهو یکی از اون ها باشه؟..
بک پس هاش ریخته بود و تمرکزش رو گذاشت روی نقاشی

بک با خودش فکر کرد و بالاخره یک چیزی به ذهنش رسید این بهترین چیزیه که میتونست بکشه
خودشه....

Suho vr :

بعد ترسوندن بک به طبقه پایین رفتم تا غذا درست کنم اخه الان کریس می رسه

با سرعت مواد رو با هم مخلوط کردم و شروع کردم به ابپز کردن و سرخ کردن

و بالاخره بعد چند ساعت همه چیز عالی پیش میرفت و حقیقتا صدایی از بک نمیومد