⛓🛡 (1)A̶ L̶O̶V̶E̶ B̶T̶W̶E̶E̶N̶ P̶O̶W̶E̶R̶[full]

🎎MS. LOREN: PLEASE HELP ME 🔆

های به همه ریدر های قشنگم 😚🤩
امیدوارم روز عالی و قشنگی رو پشت سر گذاشته باشید.

من که خیلی عالیم ..... بالاخره آزمون ها اگر خدا بخواد فعلا تموم شدن 😀😆😆 وقت برای آپ بیشتر پیدا میکنم

خیلی خیلی از حمایت هامون ممنونم خیلی بهم انرژی دادین😉❣〰️

در کل بریم برای داستان بیبی های من 😁😉

♤

CHANYEOL VR :

: خسته نباشید جلسه به پایان رسید

با اعلام کردن اتمام جلسه کم کم همه شروع به جمع کردن وسایلشون از روی میز کردن و شروع به بیرون رفتن کردن

منم دیگه تصمیم گرفتم که زودتر جمع کنم برم

کیفم رو برداشتم که برم که یهویی منشی با سرعت زیادی سمتم اومد

: آقاااااااااایییییییییی پاررررررررررررکککککک

با دادی که منشی زد بعید میدونم که کسی توی شرکت باشه که نشنیده باشه

WRITER VR:

منشی با سرعت زیادی به سمت چان رفت

: آقای پارک مادرتون!!!!!

با شنیدن اسم مادرم یک دقیقه دنیا متوقف شد

مادرم ؟!!!!!

نکنه بک کاری کرده باشه؟!!!

نکنه با بک دعوا کرده باشه ؟!!!

سریع از کنار منشی رد شدم و راه رو به سمت خونه کج کردم

سرایدار ها با دیدن من در رو سریع باز کردن
سریع در رو در ماشین رو باز کردم و به سمت خونه دویدم

وقتی رسیدم به ورودی با صدای بلندی داد زدم

: مامان ؟!!!

خانم لورن با دیدن من سریع به سمتم اومد

: هیییییی... نگران نباش چیزی نشده
خودت مادرت رو میشناسی زیادی مسئله رو بزرگ میکنه

چانیول از اینکه فهمید مادرش خوبه نفس راحتی کشید

: پس چی شده ؟!!!

خانم لورن با نگاه عصبی بهم نگاه کرد و تهدید وار گفت

: چانیول !!!!!
تو واقعا نمیدونی چی شده ؟!!! چرا به مادرت راجب بچه چیزی نگفتی؟!!

CHANYEOL VR:

دیگه تموم شد!

باید وسایلم رو جمع کنم و از کره فرار کنم
باید به یک جای دور افتاده برم ؛ جایی که هیچکس نتونه من رو پیدا کنه

صدای خانم لورن من رو از فکر درآورد

: پارک چانیول ازت سوال پرسیدم!!!!