🏰A NEW KINGDOM🌌 ( LAST PART)

908 134 61
                                    

بریم برای ادامه ...🏃‍♀️〰️🐾

           ♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤

CHANYEOL VR:

به زندانی ها نگاهی انداختم و به سمتشون خواستم بزن که صدایی من رو متوقف کرد

: صبر کن پارک خیلی عجله نکن

با شنیدن صدای مامانم اولین چیزی که به ذهنم رسید " این زن رو بکشش" بود .

ولی با دیدن بک بین دست هاش قلبم یک تپش رو از جا انداخت

اون شمشیر زیر گلوی بک داشت قلبم رو پاره میکرد

با عصبانیت به سمتش داد زدم:

× اگر یک تار مو ازش کم بشه همتون رو می کشم

اون با خنده به سمتم گفت :

× یک نگاه به خودت بکن
تو همین الانش هم سر تا پات خونه   

و یک خنده بلندی کرد

ولی با دیدن پوزخند من ساکت شد

× پس جزای کار کسی که سر به سر من میزاره رو دیدی ؟!

تونستم رایحه ترسش رو حس کنم

× بزار بره

اون شمشیر هر چی به بک نزدیک تر میشد بیشتر من رو تحریک میکرد که تیکه تیکش کنم

اون با خنده بلندی گفت

× باهاش خداحافظی کن پارک

و شمشیر رو  بهش نزدیک کرد

ولی در صدم ثانیه پخش زمین شد

بک که آزاد شده بود افتاد زمین و شروع کرد به سرفه کردن

من با تمام سرعت به سمتش رفتم

× بک حالت خوبه؟!

با پس گردنی که خوردم حرفم نصفه موند

× میدونی چقدر گاوی پارک!؟

× ببخشید من فقط

با نشستن لب هاش روی لب هام حرف هام نصفه موند
منم باهاش همراهی کردم و شروع کردیم به بوسیدن هم ولی صدای کسی ما رو از کارمون نگه داشت

جنی ؟! اون مادرم رو زد ؟!

: دوستان اگر رمانتیک بازیتون تموم شده بریم؟!

سر تکون دادم و وقتی خواستم برم چشمم به مادرم افتاد

روی زمین پخش شده بود و ناله میکرد

با چشم هایی نم دار به سمتم برگشت و آروم ناله کرد

: پسرم

همون جمله منحوس که ازش استفاده میکرد تا من رو خر کنه

به سمتش رفتم و از موهاش بلندش کردم و کشیدمش و به سمت پله ها رفتم

وقتی رسیدم بالا
یک گله خون اشام دیدم

 ⛓🛡 (1)A̶ L̶O̶V̶E̶ B̶T̶W̶E̶E̶N̶ P̶O̶W̶E̶R̶[full]Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora