ساق پاهاش رو که از تخت آویزون شده بودن گرفت و به طرف خودش کشید تا جایی که باسن کیونگسو لبه ی تخت قرار بگیره.
کیونگسو با این کارش نیم خیز شد و سریع پرسید:
_چیکار داری میکنی؟؟
لبخند اطمینان بخشی زد و جواب داد:
+الان میبینی... راحت باش و دوباره دراز بکش.
کیونگ اما بخاطر اینکه چان پایین پاهاش نشسته بود معذب بود و همونطور نیم خیز موند.
چانیول وقتی تردیدش رو دید ، خودش رو بالا کشید و بوسه ی سریعی روی لبش کاشت:
+بهت که گفتم...فقط دراز بکش و ریلکس کن...
آب دهنش رو قورت داد و بعد از کمی مکث دراز کشید. قلبش به شدت خودش رو به قفسه ی سینه اش میکوبوند و استرس و هیجان کل بدنش رو در بر گرفته بود.
با حس کردن دست های یول روی کش شلوارش ، چشمهاش گرد شدن و وقتی شلوار و باکسرش باهم به پایین کشیده شدن، ناخوداگاه دستهاش رو جلوی پاهاش گرفت:
_چانیول!!..
چانیول به واکنشش خندید و روی دستشو بوسید . بعد در حالیکه به آرومی دستهاش رو از جلوی عضوش کنار میکشید گفت:
+کیونگسو...بهت که گفتم...فقط آروم باش و دراز بکش...
_ولی...
وقتی حلقه شدن آروم دست یول رو دور عضوش حس کرد ، نفسش حبس شد و دوباره نیم خیز شد تا نگاهش کنه.
چانیول نگاهش رو به نگاه شوکه ی کیونگ گره زد و حینی که لبخند شیطونی روی لباش بود ، روی عضوش رو بوسید.
دستهای کیونگ روی ملافه مشت شد و نفسش رو با صدا بیرون فرستاد .
_چان...
وقتی لبهای داغش رو دور عضوش حس کرد چشمهاش رو با فشار بست و بدنش بی اختیار لرزید..
_هاههههه...
با حرکت سر چانیول و حس گرمای دهنش ، سرش رو ناخوداگاه به عقب برد و قوس کمرش بیشتر شد.
_گاد...
چانیول با دیدن واکنشش نیشخندی زد و حرکت سرش رو تند تر کرد.
کیونگسو حس میکرد مغزش از شدت لذتی که حس میکرد از کار افتاده و قفل شده... چنگ دیگه ای به ملافه زد و ناله ی بلندی از لای لبهاش خارج شد.
انقدر حس خوبی داشت که دلش میخواست گریه کنه!
نمیدونست چقدر گذشت تا اینکه بلاخره لبهای خیس چان از دور عضوش جدا شد و باعث شد کیونگسو نفس حبس شده اش رو بیرون بفرسته.
چانیول به هیچ وجه نمیخواست که کیونگ به این زودی ارضا بشه پس مجبور بود همینجا کاتش کنه.
با پشت دست خیسی دهنش رو پاک کرد و ثانیه ای نگذشته بود که شلوار و باکسر کیونگ رو دوباره گرفت و اینبار کامل از پاهاش در آورد.
کیونگسو هنوز هم احساس معذب بودن میکرد . پس بی اختیار سعی کرد پاهاش رو به هم نزدیک کنه تا چان نتونه به وسط پاش نگاه کنه ، اما یول سریع پاهاش رو گرفت تا مانعش بشه.
+چیکار میکنی بیبی؟ من هنوز حتی شروعم نکردم!
این رو گفت و با خنده بوسه های خیسش رو روی قسمت داخلی رونش به جا گذاشت.
همونطور که میبوسیدش ، سرش رو به طرف وسط پاهاش میبرد.
هر چقدر نزدیک تر میشد ، منقبض شدن پاهاش کیونگ رو بیشتر حس میکرد. اما براش جالب بود که هیچ مخالفتی نمیکنه!
بلاخره لبهاش به نزدیک ورودیش رسید و با دستهاش پاهای کیونگ رو از هم بازتر کرد و به طرف بالا هول داد.
بعد خیلی ناگهانی زبونش رو روی مدخلش کشید و باعث شد کیونگسو بی اختیار روی تخت تکونی بخوره و ناله ی دیگه ای بکنه.
زانوهای کیونگ رو بیشتر به بالا هول داد تا راحت تر بتونه کارش رو ادامه بده . فشار زبونش رو بیشتر کرد تا بتونه وارد حفرهش بکنه. اما چون کیونگسو خودش رو منقبض کرده بود و بیش از حد تنگ شده بود ، موفق نشد .
پاهای کیونگسو رو رها کرد و خودش رو بالا کشید. چشمش به صورت سو افتاد که قرمزِ قرمز شده بود و حینی که چشمهاش رو محکم بسته بود، ملافه های زیرش رو توی مشتش فشار میداد.
چانیول خم شد و دوباره بوسه ای روی لباش زد. بعد حینی که موهای خیس از عرقش رو از روی پیشونیش کنار میزد زمزمه کرد :
+سو... عزیزم... نیاز دارم که یکم ریلکس کنی ... اینطوری بهت فشار میاد!
کیونگسو چشمهاش رو به آرومی باز کرد و با خجالت بهش نگاه کرد.
_نمیتونم...
چانیول لبخندی زد و دوباره بوسه ای از لباش گرفت.
بدجوری معتاد بوسیدن قلب روی صورتش شده بود..
+باشه... پس فقط خودت رو یکم بالا بکش و وسط تخت بخواب... بقیشو من حل میکنم...
کیونگسو نگاه ازش دزدید و به سختی خودش رو حرکت داد تا به گفته ی چان عمل کنه.
چانیول دوباره وسط پاهاش قرار گرفت و پاهاش رو از هم فاصله داد.
بخاطر صحنه ای که میدید فشار زیادی رو توی شلوار خودش حس میکرد. اما هنوز وقتش نبود که درش بیاره.
همونطور که بین پاهاش بود ، روی کیونگسو خیمه زد و خودش رو به صورتش رسوند.
بعد از بوسهی خیس و نصفه و نیمه ای ، صورتش رو ازش فاصله داد و خیره به چشمهای خمار شده ی کیونگسو ، دستش رو بالا آورد و به طرف لباش برد.
+انگشتامو خیس کن...
کیونگسو نگاه مرددش رو به دو انگشتی که جلوی لبش بود دوخت. بعد به آرومی دهنش رو باز کرد و انگشتای یول رو به داخل دهنش پذیرفت.
چانیول بعد از خیس شدن کامل انگشتهاش ، به آرومی اون هارو از لای لب کیونگ بیرون کشید و با دیدن این صحنه ، فشار توی شلوارش رو بیشتر حس کرد...
انگشتهاش رو به طرف ورودی کیونگ برد و وسطیش رو به آرومی واردش کرد.
توی همین حین نگاه خیره اش رو به صورت کیونگسو دوخته بود . نمیخواست فرصت دیدن چهره اش رو وقتی که داره وارد بدنش میشه از دست بده...
کیونگسو آه بلندی کشید و با چشمهای بسته سرش رو به عقب هل داد. حس عجیبی داشت ... خیلی خیلی عجیب...
چانیول لبهاش رو با بی طاقتی به گردن سو که حالا بخاطر عرق کردن داشت برق میزد چسبوند. دیدن صورت تحت فشار و غرق لذتش خیلی بیشتر از قبل تحریکش میکرد.
حین مکیدن پایین گوشش ، انگشت دومش رو هم به آرومی اضافه کرد و شروع کرد به حرکت دادن دستش .
کمی بعد ، وقتی با انگشتهای بلندش نقطه ی حساس سو رو هدف گرفت ، کیونگسو یه لحظه حس کرد که پشت پلکای بستش ستاره هارو دید!
_آههه... چانیول...
چانیول نیشخندی زد و ضربه های دستش رو محکم تر کرد . بیبی بویش حسابی از این کار خوشش اومده بود!
لبهاش رو از گردن کیونگ جدا کرد و روی لبهای باز شده اش گذاشت تا ببوستش. بعد خیلی ناگهانی دستش رو از حفرهش بیرون کشید و باعث شد کیونگ ناله ی دیگه ای بکنه.
+الان دیگه وقتشه که خودم رو حس کنی...
این رو گفت و قطره اشک کوچیکی که بی اختیار از گوشه ی چشم نیمه باز کیونگ سر خوره بود رو بوسید. ازش فاصله گرفت و از تخت پایین اومد .
بعد از برداشتن لوبی که توی کشوی کنار تخت مخفی کرده بود و در آوردن شلوار خودش ، دوباره به روی تخت برگشت و مابین پاهای کیونگ جا گرفت .
کیونگسو با حدس زدن کاری که چان میخواد بکنه ، آب دهنش رو با استرس قورت داد. اون... زیادی براش بزرگ بود...
چانیول بعد از این که مقدار کافی از لوب رو هم روی ورودی کیونگسو و هم روی عضو خودش مالید ، روی کیونگسو خم شد و یه دستش رو کنار سر اون تکیه داد.
با دست دیگش به آرومی عضوش رو روی ورودی کیونگسو فشار داد و خیره به چشمهای بسته ی کیونگ زمزمه کرد:
+بیبی... معذرت میخوام ولی تحملش کن...
این رو گفت و با فشاری که آورد بلاخره عضوش واردش کرد.
آخ بلند کیونگ باعث شد با نگرانی بپرسه:
+خیلی دردت گرفت؟
کیونگسو ناخوداگاه کمی به بدنش حرکت داد. کل پایین تنه اش نبض گرفته بود و ورودیش بدجوری تیر میکشید.
توی اون لحظه ذهنش درست کار نمیکرد اما باز هم بخاطر نگران نکردن چانیول جواب داد:
_م..مشکلی...نیس...
چانیول که فهمیده بود چهره ی مچاله از دردش با حرفی که زد تناقض داره ، با بی قراری خم شد و پیشونیش رو بوسید.
+این یه بارو تحمل کن ...فقط دفعه ی اول اینطوریه...
فشار پایین تنه اش رو بیشتر کرد و باعث شد عضوش بیشتر و عمیق تر واردش بشه.
کیونگسو اینبار بی اختیار شونه های چان رو گرفت و آه بلندتری کشید.
وقتی چان کم کم شروع به حرکت دادن خودش کرد ، فشار ناخن های سو رو پوست شونه اش بیشتر شد .
چانیول با حس گرما و تنگی ماهیچه ی دور عضوش ، چشمهاش رو بست و هیسی کشید:
+فاک... چرا انقد... خوبه ...
ضربه هاش رو کمی تند تر و عمیق تر کرد . صدای نفس های بلند و ناله های های کیونگسو با هر ضربهش باعث میشد دیوونه بشه.
+کیونگسو...
کیونگسو دستهاش رو محکم تر دور شونه هاش حلقه کرد و به خودش فشار داد.
پایین تنهش هنوز هم خیلی شدید و افتضاح درد میکرد ، اما نمیتونست انکار کنه که همزمان لذت غیر قابل وصفی به کل بدنش تزریق میشد.
چانیول دوباره خم شد تا لبهای متورم و داغش رو مال خودش بکنه. هم زمان دستش رو هم به طرف عضو سخت شده ی کیونگ برد و هماهنگ با هر ضربهش دستش رو هم دور اون حرکت میداد.
حالا هم داشت به نقطه ی حساسش ضربه میزد و هم با حرکت دستش کیونگسو رو تا مرز دیوونه شدن میکشوند.
صدای برخورد پایین تنه شون به هم دیگه با صدای بوسه ها ، ناله های گاه و بیگاه کیونگسو و نفس های بلندشون ترکیب شده بود و فضا رو برای هردوشون اروتیک تر از قبل میکرد.
تا اینکه بلاخره کیونگسو داغ تر شدن پایین تنهش و در نتیجه خیس شدن شکم خودش رو حس کرد.
چانیول وقتی متوجه شد کیونگسو کیونگسو ارضا شده ، روی فکش رو بوسید و زمزمه کرد:
+آه...منم...کم مونده که بیام ...
وقتی که این رو گفت ، خواست عضوش رو بیرون بکشه اما همون لحظه اومد و باعث شد کیونگسو با حس کردن اون مایع داغ درون خودش شوکه بشه...
بلاخره بیرونش کشید و با بیحالی و نفس نفس زنان کنار کیونگسو دراز کشید.
کل پیشونیش از عرق خیس شده بود و موهای سفیدش با پراکندگی بهش چسبیده بودن.
به نیم رخ کیونگسو که مثل خودش نفس نفس میزد و با چشمهای بسته کنارش دراز کشیده بود نگاه کرد و ته دلش مالش رفت. اون فوق العاده ترین اتفاقی بود که برای زندگیش افتاده بود...
+سو ...
با شنیدن اسمش چشمهای خسته و خمارش رو از هم باز کرد و سرش رو به سمت چپش چرخوند تا بهش نگاه کنه .
وقتی کیونگسو بلاخره نگاهش کرد، لبخند آرامشبخشی بهش زد و دستهاش رو از هم باز کرد:
+بیا اینجا...
کیونگسو هم لبخند بی حالی در جوابش زد و به گفته اش عمل کرد.
بازو هاش رو دور بدن دوست داشتنی معشوقش حلقه کرد و در آغوشش گرفت . کیونگسو هم سرش رو سینه ی پهن چان تکیه داد و با شیطنتی که ازش بعید بود بوسه ی کوتاهی به ترقوه اش زد.
لبخند چانیول بخاطر این کارش عمیق تر شد و شروع به نوازش موهای نرمش کرد.
+نظرت چی بود؟ از این بازی ای که بهت یاد دادم خوشت اومد؟
کیونگسو حلقه ی دستاش رو دور کمر چانیول محکم تر کرد و با لبخند جواب داد:
_اوهوم... خیلی خوشم اومد...یول!
این رو گفت و بی صدا خندید .
+بازم یول صدام کردی؟
کمی ازش فاصله گرفت تا به صورتش نگاه کنه. سرش رو با لبخند تکون داد:
_همینطوره!
چانیول دستش رو به طرف کمرش برد و بعد از نوازش دادنش پرسید:
+کمرت که درد نمیکنه؟
کیونگسو از این سوال یهویی ابروهاش رو بالا برد.
_نه...خوبم...
چانیول صورتش رو بهش نزدیک کرد و حینی که فاصله ی لبهاشون فقط چند سانتی متر بود زمزمه کرد:
+پس فک کنم تحمل یه راند دیگه رو داشته باشی!
YOU ARE READING
PRISONER IN EDEN [زندانیِ بهشت]
Fanfictionکاپل اصلی : چانسو کاپل فرعی: هونهو ژانر : رومنس ، ماجرایی، جنایی ، اسمات (فصل دومش رو میتونین با عنوان "زندانی عشق" از صفحهی خودم پیدا کنین ) مقدمه: گاهی با خودم میگم که ای کاش هیچ وقت حقیقت رو نمیفهمیدم هیچ وقت از دروغین بودن همه چیز خبردار نمی...