part 5

1K 199 115
                                    

همشون توی یک ردیف قرار گرفته بودن..
صدای قدم هاش لرزه به تن یخ زده ی پسر می انداخت..

_از امروز به بعد....رئیس شما  منم..جئون سوهیون...
و اسم شخصی به نام جئون جونگکوک به گوش من و توی شرکت من نپیچه..هیچکس حق استفعا دادن رو نداره...هیچکس حق اعتراض و زدن حرف روی حرف من رو نداره...فهمیدید!؟؟؟؟

همه با هم جواب داد

_بلهههه..

به صورت تک به تک کارمندای سابق جئون نگاه کرد..

_ما توی جشنواره شرکت میکنیم...با ریاست خودم...و اسم جدید شرکت...میدونید که طرح های قبلیتون به درد من نمیخوره..پس...شروع کنید...

سوبین شی با استرس حرف زد

_ببخشید...

سوهیون انگشتش رو جلوی دهنش قرار داد

_هیشششش....به کارتون برسین!

تهیونگ آهی کشیدو پشت میزش نشست...
سوبین خودش رو به تهیونگ رسوند..

_از رئیس  جونگکوک خبر داری؟؟حالش خوبه؟احساس میکنم قدرشو ندونستم..

تهیونگ با لبای آویزون شده نفس سنگینش رو بیرون داد

_یکم خبردارم...خوب که...نه نیست..!

سوبین خودش رو روی صندلیش انداخت..

_آییی...احساس میکنم قراره دیوونه شم..!

کاغذ دو رو سفیدی روی میز گذاشت و مداد مناسبی برداشت..

از طرفی حواسش پی حرف جونگکوک بود و از طرفی استرس وجودش رو گرفته بود..
نفس عمیقی کشید... چشماش رو بست و سعی کرد تمرکز کنه..
بلاخره طرح زیبا و بی نقصش رو تکمیل کرد..
سوبین گردن دراز کرد..

_تمامش کردییی؟مغزم داره میپوکه...آیییی میدونم پرتم میکنه بیرون..!!

تهیونگ لبخند خالی زدو از جاش بلند شد..

_لطفا سعی کن آروم باشی...

بعدم طرحش رو توی دستش گرفت و رفت سمت اتاقی که قبلا متعلق به جونگکوک بود..
در زد..

_بیا تو...

دسته ی در رو به پایین فشار داد..

_سلام...اومدم طرحم رو نشون بدم..

سوهیون حتی نگاهی هم به تهیونگ ننداخت..

_بندازش رو میز...

یادش به جونگکوک افتاد..




"....
_جناب جئون طرحم رو آوردم...میشه چک کنید؟

جونگکوک لبخندی زدو دستش رو دراز کرد...

_بده ببینم...امیدوارم بازم ترکونده باشی!مثل همیشه...

بعدم چشمکی زد و باعث خجالت تهیونگ شد...لبخندی زد

<<Holy love>>Where stories live. Discover now