درست است که زندگی اش پر بود از رگه های تلخی...
غم انگیز و بیهوده..
اما تنها چیزی بود که دست داشت...
به چشم های سرد و لب های خشکیده ی افسر مقابلش خیره شد...
به ناچار مجبور بود فصلی از زندگی اش را در بند های خفناک زندان پایتخت بگذراند..
دردمند تر قولی بود که به پسرک عاشق داده بود...
ترک دستان عشق معصومش بهانه ای برای گریه بود...افسر نگاه کوتاهی به حکم توی دستش انداخت...و بعد نگاه بی خیالش رو به چشم های کوک داد...
_متاسفانه باید همراه ما تشریف بیارید...
به آرومی سر تکون داد....
_بله...اما..من هنوز مهلت داشتم....
افسر مقابلش اخمی کرد...
_همه چیز مشخص میشه....طبق این حکم شما باید همراه ما بیاید..
دست سردی به دور بازوش حلقه شد...
_جونگکوکا...کجا رفتی..؟ا...اینا چی میخوان؟..
پر از ترس به سمت تهیونگ سر چرخوند....کنار گوشش زمزمه کرد...
_عزیزم...برو توی اتاق میام پیشت...
افسر پلیس سری تکون داد..
_روز بخیر،جناب جئون باید همراه ما به اداره ی پلیس بیان..
پسر پر از ترس به جونگکوک نگاه کرد....درست مثل فرزندی که تهدید به جدایی از مادرش شده بود به جونگکوک چسبید....
_ک...کوک...اداره ی پلیس...؟؟؟
لبخند مصنوعی برای وقت خریدن به افسر زد و سرش رو به سر تهیونگ نزدیک کرد...به آرومی حرف زد..
_وجودم...یونگی هیونگت همه چیزو برات توضیح میده...خیلی زود برمیگردم پیشت... باشه؟...
تهیونگ ذره ای عقب رفت...
_چ..چی میگی جونگکوک؟..
نمیتونست وقت تلف کنه....نگاه ملتمسانه ای به افسر انداخت..
_م..میتونم با وکیلم تماس بگیرم؟..
تهیونگ گوشه ای از لباس جونگکوک رو گرفته بود و بدون توجه به اطرافش پر از بغض صدا میزد..
_جونگکوکا....
نفس های سنگینش رو به بیرون میداد و سعی میکرد هرچه زودتر به یونگی زنگ بزنه...
_یونگی...میخوان بازداشتم کنن...مگه نگفتی پنج روز دیگه مهلت هست..؟!
یونگی صداش رو بالا برد...
_چییی؟...باشه...باشه جونگکوک نترس...به تهیونگم بگو از چیزی نترسه...باهاشون برو من خودمو میرسونم...امکان نداره....
با صدای بوق مطلق گوشیش رو از صورتش فاصله داد...به عزیزترینش خیره شد و دستش رو روی ابریشم های خوشرنگش کشید..
YOU ARE READING
<<Holy love>>
Fanfiction> _بآید یکبآر به خآطرِ همه چیز گریه کرد.. آنقدر گریه کرد تآ اشک هآ خشک بشن.. بآید این تن اندوهگین رو چلآند.. بعد دفتر زندگی رو ورق زد.. به چیز دیگه ای فکر کرد... بآید پآهارو حرکت دآد... و همه چیز رو از نو شروع کرد...متوجه شدی!؟.. ژانر: رومنس..درام...