قطره ی سوجویی که از کنار لبش لبریز بود رو با پشت دستش پاک کرد و بطری سوجو رو برداشت...
قبل از اینکه لیوانش رو پر کنه دستش گرفته شد.._هییی...رئیس جئون....دیگه کافیه!
بطری رو روی میز گذاشت..
_ تو....بهت نمیاد اینقدر ظرفیت بالایی داشته باشی!..
تهیونگ چشمای خمارش رو مالید..
_از این به بعد منو بیشتر و بهتر میشناسید..بلندشید باید بریم..
جونگکوک به زور از صندلی کنده شد و ایستاد...
تهیونگ خودش هم لب مرز مستی بود...
به سرعت پول غذا و سوجو رو حساب کرد و پیش رئیسش برگشت...
از رستوران بیرون زدن...
جونگکوک پاهاش توی هم پیچ میخورد....بازوش رو گرفت.._نیوفتید...گمونم زیادی خوردیدا..
جونگکوک پوزخندی زدو گردنشو به عقب داد..خمار حرف زد
_من...اهم...دیگهه..با تو نوشیدنی نمیزنم بالا....توو..
ماشینی از بغلمون رد شد و حواسش رو پرت کرد..
_عه..این که...این کههه ماشین منهه!!
تهیونگ دستش رو دور بازوی جونگکوک حلقه کرد..
_نهه ماشین شمااا نیستتت..
با برخوردشون با بوی آب و هوایی که خنک تر میشد فهمیدن کنار رود هان هستن..
تهیونگ با ذوق نزدیک حصار های آهنی ایستاد و پایین رو تماشا کرد.._جونگکوک شییی..این پایین...نزدیکه رود امشب چقدر شلوغههه هوممم؟..
جوابی نشنید...لبخندش رو خورد وبه عقب نگاه کرد...
جونگکوک به خیابون زل زده بود..
انگشتاش رو از حصار آزاد کرد و سمت جونگکوک آروم قدم برداشت...
بازوش رو لمس کرد.._جونگکوک شی...
به آرومی سرش رو برگردوند و تهیونگ رو درست بغل گوشش دید...پلکی زد و با خستگی پایدار توی چشماش لب باز کرد..
_چیه؟...
تهیونگ به رود اشاره کرد...
_بریم اون پایین؟...
جونگکوک بیشتر برگشت و رود رو از بالا دید...
_اووووم...دوست دارم خودمو پررررتاااااب کنم پایین...
تهیونگ آب دهنشو قورت داد..._شوخی میکنید دیگه نه؟..
جونگکوک مست بودو توانایی انجام هرکاری رو داشت...
تهیونگ دوبازه بازوش رو گرفت..._هی تو...همش...همش بازومو میگیری...مثل این...مثل این معشوقه ها..
تهیونگ آروم دستاش رو آزاد کرد..معذب از جونگکوک فاصله گرفت..
همون لحظه پسر بچه ای با سرعت از کنار تهیونگ رد شد و اصلا حواسش به جونگکوک نبود...
محکم بهش برخورد کرد و بستنی توی دستش تمام لباس جونگکوک رو کثیف کرد..
YOU ARE READING
<<Holy love>>
Fanfiction> _بآید یکبآر به خآطرِ همه چیز گریه کرد.. آنقدر گریه کرد تآ اشک هآ خشک بشن.. بآید این تن اندوهگین رو چلآند.. بعد دفتر زندگی رو ورق زد.. به چیز دیگه ای فکر کرد... بآید پآهارو حرکت دآد... و همه چیز رو از نو شروع کرد...متوجه شدی!؟.. ژانر: رومنس..درام...