🐱کریسمس🍭

1.1K 203 15
                                    

[بررسی نشده]

به سختی تعادلش رو روی نردبون کوچیک قرمز رنگ که لق میزد حفظ کرد.

کمی زبونش و بیرون اورده بود وبا تمرکز و احتیاط زیاد جسم کوچیک مورد نظرش رو توی جایی که براش در نظر گرفته بود گذاشت و بعد عقب کشید و اون و بررسی کرد.

چشمکی به مجسمه فرشته سفیدی که حالا روی بلند ترین نقطه درخت کریسمس قرار داشت، زد و از روی نردبون پایین اومد. در همین حین داد زد:

-یاااا... مین یونگی! انقدر ورجه وورجه نکن.

یونگی با شنیدن صدای بلند هوسوک، بلافاصله سر جایی که وایساده بود، ایستاد و از زبر کلاه قرمز رنگ بابانوعلش که تا روی چشماش رو پوشونده بود به هوسوک نگاه کرد.

هوسوک که متوجه سکوت غیر عادی یونگی شده بود، به جایی که اون وایساده بود برگشت و دیدنش "آهی" از سر شوق کشید.

گربه ملوسش با اون پیراهن صورتی رنگ که تا رونش بود و پاهای سفید و کشیده اش رو سخاوتمندانه در معرض دید هوسوک گذاشته بود و شرتک کوتاه سفیدش و کلاه قرمز و با نمک که چشمای کشیده و گربه ایش رو پوشونده بود و گوله کاموای سبز رنگ توی دستش باعث شده بود، بینهایت خواستنی بشه...

هوسوک نمیتونست نگاهش رو از پسر فوق العاده کیوت بگیره. مخصوصا اینکه دم خاکستری و پشمالوش مدام تکون میخورد و در نهایت دور پاهای سفیدش حلقه شد.

-هوپی... درخت کِی آماده میشه؟ یونی هدیه اش رو میخواد!

با صدای بامزه یونگی نگاه خیره اش رو ازش گرفت و اینبار به چشمای براقش نگاه کرد.

-خیلی زود تموم میشه؛ البته اگه یونی اذیت نکنه و اجازه بده هوپی کارش و انجام بده!

یونگی لباش و به داخل دهنش جمع کرد و سر جاش یه مقدار تکون خورد.

-یونی دلش میخواد کمک کنه...

هوسوک یکی از ابروهاش رو بالا انداخت و دست به سینه شد.

-هوممم! خیلی خب! بیا اینجا...

به کنار خودش اشاره کرد و یونگی خیلی سریع دوید و کنار هوسوک ایستاد.
سرش رو خم کرد و با حالت بامزه ای روی شونه خودش گذاشت و به پسر بزرگ تر خیره شد تا بدونه باید چه کاری انجام بده.

هوسوک چند لحظه متفکر به درختِ نیمه آماده خیره شد و بعد بشکنی زد و به سمت یونگی برگشت.

-خب یونی... تو میتونی ریسه ها رو به درخت آویزون کنی؟!

یونگی با خوش حالی سرش رو تکون داد.

-آره... آره... میتونم!

هوسوک سمت یکی از مبلا رفت و ریسه هایی که روی اون قرار داشت و بلند کرد و به گوشه نشیمن که درخت قرار داشت برگشت.

Catboy stories [Sope]Место, где живут истории. Откройте их для себя