🐱سکسی🍭

1.6K 270 13
                                    

هوسوک در حموم رو را با پاش حل داد تا باز بشه و وارد حموم شد... کت بوی بازیگوشش رو همونطور که در آغوش داشت روی سکوی گوشه حموم نشوند و بعد به سمت وان رفت و آب رو باز کرد. مدتی رو صرف تنظیم دماش کرد و منتظر شد تا وان پر آب ولرم که یه جورایی هم گرم بود، بشه.

توی این مدت یونگی که روی سکو نشسته بود همراه با ریتمی که دمش رو پشتش تکون میداد، پاهاش رو جلو و عقب میکرد و از پشت نظاره گر هوپیش بود.

هوسوک بعداز پر شدن وان نقره ای رنگش، به سمت کت بویش که حالا درحال بازی با اردکا و توپ های پلاستیکی بود، رفت.
یونگی اسباب بازی هاش رو رها کرد و دست هاش رو برای دراوردن لباش هاش بالا برد. هوسوک هم با فهمیدن خواسته اش لبخندی زد و به آرومی لباس طوسی کثیفش رو از سر کوچول موچولوش عبور داد.
در اوردن شلوارک خاکی رنگش رو بیخیال شد چون به اندازه کافی کوچیک بود که بعدا با وجود خیس شدنش توی در اوردنش اذیت نشه.

دست هاش رو از زیر بغل برهنه پسر عبور داد و همین که یونگی هم دست هاشرو دور گردنش و پاهاش رو دور کمرش، حلقه کرد اون رو بلند کرد و به سمت وان حرکت کرد.

یونگی از خیس شدن متنفر بود، چون دیر بدنش خشک میشد و بارها بعد از حموم به خاطر فرار از آب و خشک کردن بدنش، مریض شده بود.
با دیدن آبِ براقی که هنوز تکون میخورد و موج های کوچیکی روی سطحش تشکیل میشد، دستاشو دور گردن هوسوک محکم کرد و به عبارتی خودش و بهش چسبوند.

-هی پیشی ولم کن! دارم خفه میشم.

یونگی سرش رو منفی به دو طرف تکون داد و کله موچلوش رو توی گودی گردن خوش تراش و خوشبوی هوسوک پنهان کرد.

-نه... یونی نمیخواد حموم کنه!

یونگی با ترس جیفی کشید که به خاطر حضور در فضای بسته حموم تماما اکو شد و گوش های خودش و هوسوک سوت کشید. به خاطر شدت صدا گوشای پنبه ایش رو به حالت خوابیده در اورده بود تا کمتر اذیت بشه اما هوسوک که این قابلیت رو نداشت!

-آخ... چته بچه! چرا جیغ میزنی؟

یونگی ناراحت به خاطر عکس عمل هوسوک بیشتر خودش رو توی آغوشش جمع کرد.
هوسوک بعد از آروم شدن فضای حموم سرش رو به طرف گوشای مخملی یونگی خم کرد و آروم گفت:

-اما یونی کثیف شده! نکنه تو میخوای همین جور کثیف و زشت باقی بمونی؟

بغض کرده بود. اون واقعا از حموم کردن نفرت داشت. سرش رو از گودی گردن هوسوکش خارج کرد و با چشمای گرد شده، که از مظلومیتش سرچشمه میگرفت به هوسوک نگاه کرد...

پسر برنزه لب هاش رو جلو برد و گونه یونیش رو بوسید.
یونگی تحت تاثیر آرامش هوسوک بالاخره لب باز کرد و با سری که روی شونه های پهن هوسوک افتاده بود به آب ساکن شده داخل وان نگاه کرد.

Catboy stories [Sope]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora