در حالی که ظرفای توی سینک و آب میکشید، داد زد:
-يا... مین یونگی صدای اون تلوزيون لعنتی رو کم کن!
و بلافاصله صدای بلند برنامه مسخره تلوزیونی کم شد. بعد از اینکه اخرين ظرف و هم توی آب چکان گذاشت با حوله ای که کنار ظرفشویی بود دستاش و خشک کرد.
دستشو روی پیشونیش کشید... از صبح صدای بلند تلوزیون روی مخش راه میرفت و حالا سردرد امونش و بریده بود. توی کابینت دنبال ظرف مخصوص داروها گشت. ظرف پلاستیکی رو بیرون آورد و درش و باز کرد.
چشماش میون داروهای رنگارنگ به دنبال بسته مسکن میگشتن. با دیدن بسته مورد نظرش لبخندی زد و بعد از جدا کردن قرصی از برگه قرص و همراه مقداری آب خورد. نفس عمیقی کشید و از اشپزخونه خارج شد.
یونگی که روی کاپانه دراز کشیده بود و یکی از پاهاش و روی پشتی کاناپه گذاشته بود و روی شکمش ظرف پراز تنقلات قرار داشت نگاهش و از صفحه تلوزیون گرفت و به هوسوک که با خستگی به اتاق میرفت نگاه کرد. صدایی توی سرش میگفت:
"حال هوسوک خوب نیست"
با عجله نشست و ظرف و روی میز گذاشت. بعد از خاموش کردن تلوزیون به سمت اتاق رفت. با رسیدن به اتاق اروم در و باز کرد و به هوسوک که روی تخت دراز کشیده بود، خیره شد.
-میخوای تا شب همونجا بایستی؟
با صدای ناگهانی هوسوک ترسید.
- اوه... یونی ترسید!
هوسوک نگاهی به دم و گوش های سیخ شده ی یونگی کرد و خنده کوتاهی کرد و چشماش و بست.
-معذرت میخوام پیشی.
یونگی با قدم هایی کوتاه به سمت تخت حرکت کرد. روی تخت کنار هوسوک نشست.
-هوپی مریضه؟
هوسوک لا به لای یکی از چشماش و باز کرد و اروم گفت:
-اره... سر هوپی خیلی درد میکنه.
یونگی با این حرف به فکر فرو رفت... بعد از لحظه ای با ذوق گفت:
-یونی میدونه چیکار کنه تا حال هوپی خوب شه!
-جدی؟
-اره اره...
و زود روی تخت رفت و به تاج تخت تیکه زد. هوسوک رو مجبور کرد سرش و روی پاهاش بزاره و بعد دستای کوچک و گرمش و روی پیشونی هوسوک گذاشت و مشغول ماساژ دادن شد...
حس شیرینی توی رگهاش جریان پیدا کرد... چشماش و که از حرکت یونگی درشت شده بودن بست و اجازه داد دستایِ نرم گربه کوچولوش روی پیشونیش بلغزن... کم کم حس کرد سردردش بهتر شده. چشماش و باز کرد و به یونگی که با دقت و تمرکز مشغول بود و چینی بین ابروهاش به وجود اومده بود، نگاه کرد...
YOU ARE READING
Catboy stories [Sope]
Fanfictionاگر یه گربه شیرین و خوشمزه داشته باشید، قطعا شما توی زندگی قبلیتون یه کشور و نجات دادید. حالا فرض کن اون گربه شیرین و خوشمزه، مین یونگی باشه. راستش و بگید، چقدر میتونید در مقابلش مقاومت کنید؟ من که هیچی! البته موهای هوسوک قراره از دست یونگی سفید بشه...