Delusion

819 194 46
                                    


نیم‌ساعتی می‌شد چشماش رو باز کرده بود. به سقف زل زده بود و به تلفیق صدای نفس‌هاش و برخورد بی رحم قطرات بارون به شیشه پنجره اتاق گوش می‌داد.  با لرزش تلفنش بی جون از کنار سرش برش داشت. با دیدن اسم هیونجین آهی کشید و موبایل رو همون کنار پرت کرد.

جیسونگ خسته بود. از ارتباط با آدم‌ها خسته بود. از تک تکشون دوری میکرد. اینجوری نبود که دوستشون نداشته باشه، نه. اون عاشق چانگبین بود. چانگبین تنها عضو خانواده‌اش بود. جیسونگ هیچ وقت حس نکرده بود چون خانم و آقای سئو اون رو به سرپرستی گرفتن پس نمیتونه برادر واقعی چانگبین باشه. و این حس، البته که متقابل بود!

وقتی جیسونک رو به سرپرستی گرفتن چانگبین یازده ساله بود. برای همه عجیب بود که یه پسریازده ساله انقدر خوب از برادر کوچکترش مراقبت میکنه. چانگبین مثل چشماش مراقب جیسونگ بود. همیشه! حتی بعد از اتیش سوزی خونه‌شون و مرگ خانم و آقای سئو این مراقبت بیشتر شد. و جیسونگ عاشق هیونگش و مراقبت‌هاش بود. اما خیلی وقت بود که گاهی ازش فاصله میگرفت.

لونا؟ از وقتی یادش میومد لونا رو رو کنار برادرش میدید. لونا مثل خواهر بزرگ ترش بود. همونی که گه گاهی نوازشش میکرد و پایه شیطنت‌هاش بود. اما بازهم ازش فاصله گرفت.

هیونجین؟ خب اون دو نفر همسن بودن و یه جورایی دوست‌های هم محسوب میشدن. البته تا پنج سال پیش؟ جیسونگ حالا زیاد از حد از هیونجین دور شده بود. و ..

لی مینهو؟
جیسونگ غلتی زد و چشماش رو بست. انکار کردن؟ مرتکبش میشد. برخلاف اون سه نفر که جیسونگ‌ ازشون دور شده بود، مینهو خودش دور شد. ستاره دنباله داری که انگار برای خودت داریش..اما بعد میسوزه و دور میشه..دور..دور و دورتر. مینهو همون ستاره دنباله داری بود که از جیسونگ دور شد. بعد جیسونگ رو از بقیه دور کرد..حتی..از خودش!

_جیسونگا..بیا صبحانه.

صدای بلند چانگبین به گوشش رسید. از تختش دل کند و بدون شستن صورتش راهی آشپزخونه شد. تست رو برداشت و روش کره بادوم‌زمینی مالید. لیوان شیرکاکائوش رو برداشت و یه قلپ خورد.

_خستم.

غر زد و تقریبا از اپن اویزون شد. چانگبین لیوان خالی از شیرش رو توی سینک گذاشت و کرواتش رو مرتب کرد.

_تمام دیشب تا الان و یک سره خوابیدی!

تقصیر اون نبود که میل سیر ناپذیری نسبت به خوابیدن داشت. اینم از اون دسته تغییرات بود!

چانگبین سوئیچش رو برداشت اما میونه راه برگشت و به جیسونگ زل زد.

_جه مین بهم زنگ زد. نگران بود که چرا به تماس‌هاش جواب نمیدی.

جیسونگ بیخیال اخرین قطره شیرکاکائوش رو قورت داد و شونه بالا انداخت. جه مین فقط براش یه وسیله واسه ارضای جسمی بود. شایدهم..ارضای بیمار روانی درونش!

𝖪𝗂𝗌𝗌 𝗈𝖿 𝖣𝖾𝖺𝗍𝗁Where stories live. Discover now