هیونجین همونطور که باکس رو توی دستهاش گرفته بود از آسانسور بیرون اومد و با تعجب به اون بخش نگاه کرد. از همیشه شلوغ تر بود. هرکس مشغول کاری بود و میتونست از دور قامت بلند نوناش رو ببینه که بالا سر چند تا هوبه ایستاده و باهاشون حرف میزنه. قدم هاش رو بلند تر برداشت و اونجا ایستاد.
_ببخشید؟
با صداش لونا دست از صحبت کشید.با دیدن برادرش توی اون فاصله حیرت کرد و عقب اومد.اما با یادآوری اینکه وسط صحبت بوده اخماش رو درهم کشید.
_چند لحظه منتطر بمون.
به سمت هوبههاش برگشت و صحبت هاش رو از سر گرفت.
_پس نیازی نیست تکرار کنم درسته؟ نمیخوام هیچ کم کاری ببینم بچهها.مدیر ایم سر محصولی که قراره تولید بشه حساسیت زیادی داره بنابراین کوچک ترین خطایی باعث تنزل جایگاه شرکت میشه ومیخوام بدونید اصلا دلمنمیخواد چنین چیزی از بخش من باشه! حالا هم برگردید سرکارتون..به جز تو، دستیار لی.
لونا بلافاصله برگشت و با دیدن هیونجین و لبخند نرمش لبخند خستهای زد.
_اینجا چیکار میکنی؟ اوه..قهوه گرفتی؟
هیونجین سرتکون داد و باکسرو به سمت خواهرش گرفت. توش دوتا قهوه بود. لونا فکر میکرد برادرش اومده تا باهم وقت بگذرونن درحالی که اون پسر اومده بود کراشش رو ببینه و نقشه خودش و جیسونگ رو عملی کنه.
_آره. نونا تو واقعا سرپرست لایقی هستی.
لونا خندید و قهوهاش رو برداشت.
_بیخیال..میخوای بریم پشت بوم؟_اوه نه. من فقط اومدم این و بدم و برم و..یه چیزاییم هست که باید بهت بگم. منتهی عجله دارم چون بین کلاسام اومدم اینجا.
قبل از اینکه لونا کنجکاوی کنه هیونجین قدمی جلو رفت و به دستیار خواهرش که سرش رو پایین انداخته بود لبخند زد. قهوه رو به سمتش گرفت.
_این برای شماست.
پسر کوچیکتر با بهت سرش رو بلند کرد و لبخند معذبی زد.
_من؟ مچکرم اما..واقعا نمیتونم قبولش کنم.
اون خجالت میکشید. برادر سونبهاش خیلی یهویی داشت بهش قهوه میداد و چجوری میتونست سرخ نشه؟لونا با حیرت به صحنه مقابلش زل زده بود. برادر دیوونه اش داشت چه غلطی میکرد؟
_هی لطفا..منکلی به خاطرش توی صف ایستادم منت نیست یعنی..دلممیخواد این قهوه گرم رو بخوری. من هیونجینم برادر سرپرست هوانگ.
رفتار هیونجین دوستانه بود.لبخندش گرم بود و چشماش هلال. پسر کوچیکتر ناگزیر قهوه رو گرفت و کمی خم شد.
_خیلی ممنونم هیونجین شی. من لی یونگ بوک هستم دستیار هوانگ سونبه..و امیدوارم بتونم لطفتون رو جبران کنم.
YOU ARE READING
𝖪𝗂𝗌𝗌 𝗈𝖿 𝖣𝖾𝖺𝗍𝗁
Fanfiction-کامل شده- مینهو با رفتنش همه چیز رو خراب کرد. رابطه دوستیش با اون جمع شاد، صمیمیتش با جیسونگ..مهم تر ازهمه..زندگی جیسونگ ! مینهو با رفتنش کبریت انداخت به باروت قلب سوخته جیسونگ..و باعث شد اون تبدیل بشه به کسی که هیچکس توی خواب هم نمیدید. حالا مینه...