سیگارش رو خاموش کرد و زانوهاش رو بغل گرفت. به ستارههای توی اسمون زل زدو پیرسینگش رو با زبون لمس کرد."هیونگ..توهم ستارهای داری؟"
"من؟"
"اره.همه آدمها ستاره دارن"
"تو ستاره منی"
"یا هیونگ! خجالت میکشم"
"جیسونگا باور کن تو بیشتر اون ستاره.های پیر توی اسمون میدرخشی توی آسمون قلب من"چشم از ستارهها گرفت و پلکاشرو روی هم فشرد تا صدای مینهو رو از توی سرش بیرون بندازه. جیسونگ انکارمیکرد که دلش براش تنگ شده. آره انکار میکرد و وانمود میکرد دلش نمیخواد ریختش رو ببینه. ولی خوب یادش بود که یه زمانی طاقت یکروز دوری ازش رو نداشت. این پنج سال صبورش نکرده بود. داغونش کرده بود. خردش کرده و از اول ساخته بودش. تعریف همه از ساخته شدن دوباره یه تصویر درسته، درحالی که جیسونگ جدیدی که ساخته شد یه تصویر غلط بود. اون، انکار میکرد ولی هنوزم ته وجودش مینهو رو دوست داشت. مینهویی که بهش اهمیت میداد..لوسش میکرد براش چیزکیک میخرید ..حتی مینهویی که دلش رو شکست و رهاش کرد. اگر واقعا عاشق باشی حتی اگر نابود بشی دم نمیزنی. البته برای این باید احمق هم باشی..که جیسونگ بود!
_جی؟ اینجایی؟
با شنیدن صدای آشنایی سریع چرخید و قامت بنگچان رو دید! اون چجوری به اینجا اومده بود؟ این وقت شب چرا داشت چهرهاش رو میدید؟
_تو..فاکیو چجوری اومدی اینجا؟
جیسونگ از جا بلند شد و خودش رو تکوند.جزخودش کسی از اون ساختمون خرابه خبر نداشت. بنابراین اون تعقیبش کرده بود!
_خب..دنبالت کردم؟ اره. خوبی؟
چان جوری رفتار میکرد انگار اتفاق عجیبی نیفته و این روی مخش میرفت. جیسونگ عصبی جلو رفت و دستاش رو توی جیب سوییشرتش گذاشت.
_بیخیال چانا..چرا دنبالمراه افتادی؟ میخوای باهام بخوابی؟
چان جلورفت و موهای جیسونگ رو از جلوی چشماش کنار زد.میخواست باهاش بخوابه؟ جیسونگ سکسی بود و سکس باهاش لذت بخش. این اعترافی بود که صادقانه پیش خودش میکرد.اما یه چیز رو خوب میدونست، اون رو فقط برای سکس نمیخواست.
_زیر نور مهتاب خوشگل تری.
جیسونگ مبهوت بهش زل زد.اون دیوونه بود. درواقع از حرفای چان خوشش میومد. اون مرد حین سکسشونم باهاش محبت امیز رفتار میکرد و باعث میشد گونه های جیسونگ رنگ بگیرن.اینجوری نبود که بخواد چانرو کنار خودش نگه داره. ازش خوشش میومد.. چان آپشنای زیادی همداشت ومیتونست یه گزینه مناسب واسه هرکس باشه. ولی جیسونگ نمیخواست کسی رو به طور ثابت کنار خودش نگه داره.
_چان..
_میشه ببوسمت؟
مرد مقابلش گفت واروم روی صورتش خمشد. جیسونگ عقب اومد و چانرو هل داد.
_بس کن. شبیه عاشقای رمانتیک رفتارنکن چون..واقعا کصشعره وخوشم نمیاد. حالا بگو چی از جونممیخوای؟
چانآهی کشیدو موهاش رو بهم ریخت.
از جیسونگ خوشش میومد. جیسونگ شبیه یه سیمرغ رها شده بود. شبیه یه ققنوس..با تمامکسایی که چان تاحالا ملاقات کرده بود فرق میکرد. دوست داشت جیسونگ رو کنار خودش نگه داره. دوست داشت ببوستش، باهاش سکس کنه، موقع افترکر نوازشش کنه و بعد باهمبرن حمام و بعدش فیلم ببینن. دوست داشت لبخند جیسونگ رو ببینه. فکر نمیکرد تا حالا دیدن لبخند یک نفر انقدر خوشحالش کنه._بیا فقط بهمنزدیک تر بشیم..نمیخوامفاک بادی من باشی جی..بزار بهت نزدیکبشم.
جیسونگ بهش پشت کردو دستاش رو بغل کرد. میترسید. جیسونگ از رها شدنمیترسید.و میترسید کهبروزش بده.
_نزدیک تر شدن بی فایدهس..چون عاقبتش دور شدنه. هیچ وصالی نیست که تهش جدایی نباشه..بنابراین پیوند به چه درد میخوره؟
چانکنارجیسونگ ایستاد و بهش زل زد.
_پس چون تهش جدایی باید لحظههای باهمبودن رو از دست داد؟
جیسونگ برگشت و متقابلا بهش نگاه کرد.
_به خاطر لحظههای دلگرمکننده باید اجازه داد که قلب بشکنه؟مال منیه بار شکسته چانا..نمیخوام مال توهم بکشنه.
جیسونگضعیف گفت و به پاهاشزل زد. چان لبخندی زد و دستش رو روی شونه جیسونگ گذاشت.
_نگرانمنی؟
جیسونگ چشماش رو بست و بعد از چند ثانیه کاملا به سمت چانچرخید.
_میدونی چیه؟ من همیشه تنها بودم. شکسته شدم و بازتنها رها شدم. نمیتونم باهات باشم. تو نمیتونی با کسی باشی که از درون شکسته و حتی..الانم عاشقیکی دیگهاس.
جیسونگ گفت و به لبخندمرد زل زد. ظاهرا برای چان مهم نبود. چونجلو اومد و دستاشرو دور شونههای جیسونگ حلقه کرد.
_بهم فرصت بده. شاید بتونم همه چیز و تغییر بدم. منمتنهام..مثل تو. شاید بتونم وضعیت رو عوض کنم.. برای هردومون. جیسونگ..لطفا..دوست پسرم شو.
-----
بنگهای~
نظرتون راجع به چان؟ خودم میمیرم براش.
میدونم کوتاهه ولی امیدوارم دوستش داشته باشید:(
نظراتتونم بگید بهم، به نظرتون کارشون درسته؟
جیسونگ چیکار میکنه؟
YOU ARE READING
𝖪𝗂𝗌𝗌 𝗈𝖿 𝖣𝖾𝖺𝗍𝗁
Fanfiction-کامل شده- مینهو با رفتنش همه چیز رو خراب کرد. رابطه دوستیش با اون جمع شاد، صمیمیتش با جیسونگ..مهم تر ازهمه..زندگی جیسونگ ! مینهو با رفتنش کبریت انداخت به باروت قلب سوخته جیسونگ..و باعث شد اون تبدیل بشه به کسی که هیچکس توی خواب هم نمیدید. حالا مینه...