چانگبین ده دقیقهای میشد پشت میزتوی کافه تریا منتظر نشسته بود اما خبری از لونا نبود. همیشه عادت داشتن تایم ناهار و باهم باشن. تبدیل شده بود به یه روتین که حال هردوشون رو خوب میکرد. ولی مثل اینکه لونا امروز از این روتین پیروی نکرده بود.
چانگبین حس میکرد لونا ناراحت شده اما، واقعا نمیدونست باید چه واکنشی داشته باشه. شب قبل وقتی بنگچان گفته بود زوج هستن و اون گفته بودنه، لونا ناراحت به نظر میرسید. حتی باقی شب رو، وقتی با پسرا فیلم دیدن، وقتی تشکاشون رو وسط سالن انداختن و تصمیم گرفتن پیش هم بخوابن؛ لونا باهاش سرد بود. هیونجین و جیسونگبین اون دونفر خوابیدن و چانگبین افسوس میخورد که چرا گند زده.لونا اینجوری نبود که فاصله بگیره، اگر مشکلی بود میومد و بیانش میکرد. خوب یادش بود وقتی یه سال برای تولدش دیر به کافه رفته بود، لونا خیلی جدی گفته بود" واقعا ناراحتم کردی و زمان میبره تا یادم بره" و بعد تایمی همه چیز اوکی میشد. اما الان این دور شدن برای چانگبین زنگ خطر بود.
از جا بلند شدو تصمیمگرفت به بخش سی بره. بخشی که لونا کار میکرد. میون راه بود که تونست یکی از هوبههای لونا رو ببینه
_هی..عذرمیخوام.
چانگبین اروم گفت وباعث شد پسر ککمکی مکث کنه.
_بله؟_هوانگ سونبه رو ندیدی؟
پسر لبخند شیرینی زد و سرتکون داد.
_سونبه نیم گفتن میرن هوا بخورن..شما..از بخش سی نیستید درسته؟
چانگبین میدونست وقتی میگه میخواد هوابخوره یعنی میره پشت بوم. مثل همیشه.
_نه نیستم. فعلا پسرجون.
چانگبین سریع از کنارش گذشت و به سمت آسانسور رفت. هروقت مسئله ای پیش میومد یا همه چیز سخت میشد لونا میرفت اونجا. به اسمون خیره میشد و نفس عمیق میکشید. خیلی کمپیش میومد ولی اگر فشار روی دوشش زیاد بودیه نخ سیگار هممیکشید.
وقتی به پشتبوم رسید، تونست قامتش رو ببینه. کت و شلوار آبی رنگی تنش بود و موهاش رو این بارباز گذاشته بود._اینجایی؟
لونا جا نخورد. یه جورایی میدونست اگر به کافه تریا نره چانگبین دنبالش میگرده.
_چرا اومدی؟
چانگبینکنارش ایستاد و نخ سیگار رو توی دستاش دید..
_قرار بود سیگار نکشی. اخرین بار حرفامون رو فراموش کردی؟
لونا پوزخند زد. چانگبینادامه داد.
_قرار گذاشتیم مشکلاتمون رو باهم درمیون بزاریم. قرار شد من الکل رو کنار بزارم و تو سیگار و.
لونا سیگار و زیرپاهاش انداخت و کفشش رو روش فشرد.
_چانگبین..اگر ما فقط دوستیم..پس مثل یه دوست رفتارکن. اگر چیز بیشتری هست، بزدلانه واکنش نشون نده.
YOU ARE READING
𝖪𝗂𝗌𝗌 𝗈𝖿 𝖣𝖾𝖺𝗍𝗁
Fanfiction-کامل شده- مینهو با رفتنش همه چیز رو خراب کرد. رابطه دوستیش با اون جمع شاد، صمیمیتش با جیسونگ..مهم تر ازهمه..زندگی جیسونگ ! مینهو با رفتنش کبریت انداخت به باروت قلب سوخته جیسونگ..و باعث شد اون تبدیل بشه به کسی که هیچکس توی خواب هم نمیدید. حالا مینه...