-یک‌ماه بعد-
برای سومین بار میون صحبت عطسه کرد و باعث شد موهای بلندش یکهو توی صورتش بیفتن.
-دارو خوردی؟ چقدر بگم مراقب باش! تاکی میخوای مثل پسربچه‌ها حرصم بدی؟
هیونجین موهاش رو کنار زد و با دستمال بینیش رو پاک کرد.
-نونا انقدر غر نزن، مگه تقصیر منه که سرماخوردم؟
-آره ..چون حواس پرتی. به چانگبین میگم بهت سر بزنه.
هیونجین بی‌حال خودش رو روی مبل ولو کرد.
-این فقط یه سرماخوردگی ساده‌است، چرا اینقدر بزرگش میکنی؟ روی کارت تمرکز کن و زودبرگرد.
لونا آهی کشید و باشه ارومی گفت.
به خاطر یه سفرکاری مجبور بود چند روزی برادرش رو تنها بزاره. بعد از اتمام تماس، هیونجین پیشونیش رو لمس کرد. تبش زیادنبود اما داشت اذیتش میکرد. اینجوری نبود که سهل انگار باشه، فقط سیستم ایمنی بدنش زیاد از حد ضعیف بود. حتی حوصله نداشت دارو بخره. انقدر توی همون حالت مقابل تیوی دراز کشید تا چشماش گرم شدن..اما قبل از اینکه خوابش عمیق بشه کسی به در کوبید.
نشست و با وجود سنگینی سرش به سمت در رفت وقتی بازش کرد، با دیدن چهره نگران مرد، بهت زده لب گزید.
-هیونگ..اینجا چیکارمیکنی؟
چان بی حرف جلورفت. دستش رو به پیشونی و گردن هیونجین گذاشت.
-میدونی چقدر باهات تماس گرفتم؟ چرا تنت اینقدر داغه؟ مریض شدی؟
پسر کوچیکتر با گونه‌های سرخ نگاهش رو دزدید.
-معذرت میخوام، خوابم‌برده بود نمیخواستم نگران شی تا اینجا بیای..
-نیام تا نفهمم‌مریضی؟ دارو خوردی؟
نگاه هیونجین بیانگر این بود که نه تنها دارو نخورده بلکه اصلا اهمیتی به حالش هم نداده.
-داروها..گیجم میکنن..مجبورم بیدار بمونم تا تمرین کنم.
چان حالا وارد خونه شده بود. درو رو بست و دستاش رو دو طرف شونه پسر گذاشت.
-عزیزم..برای یه اجرای خوب قبل از هرچیزی به یه بدن سالم نیازداری. برو بشین تا برات یه چیزی درست کنم.
دست‌های هیونجین رو گرفت و به سمت مبل هدایتش کرد.
-توی یخچال سبزیجات دارید؟
-فکرکنم..
هیونجین اروم جواب داد و به انگشتاش خیره شد. از وقتی باهم قرار میذاشتن، چان هیچوقت براش چیزی کم نذاشته بود. تمام توجهش رو بهش میداد، مراقبش بود و تمام زخماش رو ترمیم میکرد. زانوهاش رو توی بغلش جمع کرد و سرش رو روشون گذاشت. احساس کسالت بی حوصله‌اش کرده بود. فکر اینکه به تمرین هاش نمیرسه، و ضعیف شدنش اذیتش میکرد.
YOU ARE READING
𝖪𝗂𝗌𝗌 𝗈𝖿 𝖣𝖾𝖺𝗍𝗁
Fanfiction-کامل شده- مینهو با رفتنش همه چیز رو خراب کرد. رابطه دوستیش با اون جمع شاد، صمیمیتش با جیسونگ..مهم تر ازهمه..زندگی جیسونگ ! مینهو با رفتنش کبریت انداخت به باروت قلب سوخته جیسونگ..و باعث شد اون تبدیل بشه به کسی که هیچکس توی خواب هم نمی‌دید. حالا مینه...
