دومین شاتش رو سرکشید و لیوان رو روی میز کوبید. بارمن جوون چشماش رو چرخوند و لیوان رو برداشت.
_دیگه پرش نمیکنم!
جیسونگ نق زد و موهاش رو بهم ریخت.
_هی..تو دوستمی!
جونگین دوباره چشماش رو چرخوند و ضربه نه چندان ارومی به سر جیسونگ کوبید.
_یک..ما دوست نیستیم! دو..اینجا محل کارمه و دلم نمیخواد یه اویزون که داره مست میشه و هربار اینجا یه گندی میزنه بگه که دوستمه و برای شغلم خطر ایجاد کنه.
جیسونگ پوزخندی زد و انگشت فاکش رو به جونگین نشون داد.بارمن سری به نشونه تاسف تکون داد و ازش دور شد. توی خلسه خودش دست وپا میزد. شبی که مینهو رو دیده بود زیاد اذیت شد. تاصبح کابوس دید و حتی به چانگبین هم چیزی نگفت. اون عوضی برگشته بود چی رو ثابت کنه؟ میخواست جوری وانمود کنه که همه فکرکنن بی گناهه؟ جیسونگ اجازه نمیداد.
کمی عقب رفت اما بی حواس کمرش رو تکون داد. نزدیک بود از روی صندلی بیفته که دوتا دست بزرگ و گرم دور کمر و شکمش حلقه شدن. گیج برگشت و به چهره مرد زل زد. چشماش نافذ بودن و پوست روشنی داشت.جیسونگ درست روی صندلی نشست ولی هنوز دستای اون مرد روی کمرش ببود!
_خوبی بیبی بوی؟
_نمیدونم.
گیج زمزمه کرد و به سمتش برگشت. دستش رو جلو برد و دور گردن مرد حلقه کرد.
_واسم مارتینی بگیر..این بارمن بی رحم فقط کصشعر تحویلم میده.
مرد ایستاده بود و جیسونگ رسما از گردنش آویزون بود.مرد لبخندی زد و موهای جیسونگ رو از جلوی چشماش به کنار هدایت کرد.
_خوشگلی.
_میدونم.
جیسونگ با اوقات تلخی گفت. و زیر لب غر زد.
_چرا تنهایی؟
مرد پرسید. جیسونگ فکر کرد چقدر صداش محسور کنندهس.
_چون تنهام؟ خودت چرا تنهایی؟
جیسونگ بی تفاوت پرسید و مرد لبخند تلخی زد.
_منم شبیه توام. درواقع..امشب بدترین شب زندگیمه.
جیسونگ خندید و با انگشت اشاره طرح های فرضی از گلو تا چونه مرد کشید.
_اگر واسم مارتینی بگیری..بهت گوش میدم.
مرد خندید گونه جیسونگ رو نوازش کرد. چند دقیقه بعد جونگین با چشم غره شات پری مقابل جیسونگ گذاشت و رفت.
_خب..؟ تعریف کن.
مرد روی صندلی نشست و دکمه کتش رو باز کرد.
_خب امشب کسی که ازش خوشم میومد..یا حداقل اینجوری فکر میکردم؟ انیوی..واسه همیشه رفت.
مرد با صدای خفهای گفت و جیسونگ نیشخند زد. دردش رو حس میکرد.
YOU ARE READING
𝖪𝗂𝗌𝗌 𝗈𝖿 𝖣𝖾𝖺𝗍𝗁
Fanfiction-کامل شده- مینهو با رفتنش همه چیز رو خراب کرد. رابطه دوستیش با اون جمع شاد، صمیمیتش با جیسونگ..مهم تر ازهمه..زندگی جیسونگ ! مینهو با رفتنش کبریت انداخت به باروت قلب سوخته جیسونگ..و باعث شد اون تبدیل بشه به کسی که هیچکس توی خواب هم نمیدید. حالا مینه...