روی کاناپه،رو به روی دوربین نشست و همزمان کت خوش دوختش رو مرتب کرد.
صداش و صاف کرد و با اخم کمرنگی به خبرنگار رو به روش خیره شد.
_میتونی شروع کنی.
خشک و سرد گفت.
به خودش قول داده بود محکم باشه.
همون قدر که جونگکوک شب گذشته محکم حرف زده بود،تصمیم گرفته بود و بهش اطمینان داده بود.
پس تهیونگم به خودش قول داد که آجر های خونهِ زندگیش رو از همین اول،محکم بچینه.
فیلم بردار اشاره داد و خبرنگار شروع کرد.
+با سلام و وقت بخیر خدمت تمام بینندگان عزیز.
امروز ۲۲ نوامبر ۲۰۲۱ در کمپانی بزرگ بلک تایگر هستیم تا درمورد شایعه های اخیر با مدیرعامل این کمپانی،کیم تهیونگ،صحبت کوتاهی داشته باشیم.
برگشت سمت مرد خوش پوش و جدی.
-خسته نباشید قربان.لطفا خودتون رو به بینندگان معرفی کنید.
تهیونگ برای خبرنگار سرشو تکون داد و به روبین نگاه کرد.
_کیم تهیونگ هستم.مدیر عامل کمپانی بلک تایگر.
-جناب کیم مردم میخوان بدونن نظرتون در مورد شایعه ای که توی کل فضای مجازی،اخبار و کشور پخش شده چیه؟
تهیونگ نفس عمیقی کشید و پای راستش رو روی پای چپش انداخت.
_من حدود دوسالی هست به موئسسه(..) که حمایت کننده زوج های lgbt عه کمک میکنم. از کمپانی خودم بهشون خدمات ویژه میدم و خیلی امکانات دیگه!
+پس تایید میکنید که همکاری دارید؟
تهیونگ سرد نگاهش کرد
_بله.
-خب جناب کیم،نظرتون در مورد شایعه دوم چیه؟
تهیونگ به ظاهر اخم متعجبی کرد.
_متوجه منظورتون نمیشم!
-با توجه به سابقه زندگی شخصیتون رسانه میگن که ممکنه شما هجنسگرا باشید.درسته؟
_بله!
+اوه..شما تایید میکنید؟
_بله.من همنجسگرا هستم و نامزد دارم و به زودی قراره رسما ازدواج کنیم!
-پارتنرتون مثل خودتون یک فرد شناخته شده اس؟
_خیر.
خبرنگار که از جواب های کوتاه تهیونگ متوجه شده بود،مدیرعامل جوان تمایلی به ادامه دادن این بحث نداره سعی کرد زودتر مصاحبه رو تمومش کنه.
برگشت سمت دوربین و لبخند کوتاهی زد
-خب بینندگان عزیز ممنون برای تماشای این مصاحبه.امیدوارم روز خوبی داشته باشید.
لی جونگهو،خبرنگار شبکه sbs
وقت بخیر.
فیلمبردار کات داد و تهیونگ بدنش و از حالت منقبض خارج کرد.
بلند شد و تک دکمه کتش رو باز کرد.
YOU ARE READING
✧HOME✧
Fanfictionوضعیت عمارت کیم افتضاح بود. همه جا سکوت کر کننده ای جیغ میکشید و تنها کسی که این وسط با آرامش دمنوشش رو مزه میکرد تهیونگ بود و این رفتار خونسردانه اش داشت تمام نورون های عصبی خانواده رو بیشتر و بیشتر تحریک میکرد.. انگار ک متوجههِ ماجرای پیش اومده نش...
