part 27 ⊰

9.8K 1.1K 270
                                    


پی نوشت آخر پارت رو حتما بخونید!



*****

اولین چیزی که با هوشیار شدن حس کرد حرکت های آرومی روی کمرش بود.

چیزی که روی کمرش حرکت میکرد خیلی روان و نرم بود و حس فوق العاده ای داشت!

بی اختیار آه از نهادش بلند شد و صورتش رو بیشتر توی پناه گاهش فشار داد.

بدنش کوفته و عضلاتش گرفته بودن و همینا باعث میشد دلش نخواد اینچی تکون بخوره و اجازه بده حرکات لذت بخش ادامه پیدا کنن.

توی لذت حرکات غرق بود که پناه گاهش تکون خورد و بلافاصله گرمی نفس ها و خیسی چیزی که حذس میزد زبون باشه روی پوست نرم گردنش حس کرد.

مغزش پردازش کرد و ویندوزش بالا اومد.

دیشب..رابطه تکمیل شده اشون و حالا بوسه های نمناک لب های تهیونگ روی گردنش!

+هیع!

سکسکه اش گرفت.

_بلاخره..بیدار شدی سنوریتا؟

صدای تهیونگ از جایی بین شونه و گردنش به گوشش رسید.

+صبح ...هیع..بخیر.

تهیونگ خندید و دستش رو به پهلو های پسرک رسوند و با تن خودش فشارش داد

و همین به جونگکوک فهموند اون حرکات نرم دست گرم و بزرگ تهیونگ بوده.

_صبح نیس زیبایی..دو بعد از ظهره!

جونگکوک شوکه عقب رفت تا میزان جدیت حرفی که شنیده بود رو از چشم های کشیده مرد تشخیص بده،اما حرکت ناگهانیش درد بدی رو توی بدنش خصپصا پایین تنه دردناکش پخش کرد.

+اه ت...

مرد بزرگ تر سریع واکنش نشون داد و پسر و دوباره با شکم روی بازوش خوابوند و حرکات دستش و از سر گرفت.

_آروم بگیر عزیزم..بدنت کوفته اس.

جونگ کوک صورت مچاله شده اش رو به بازوی برنزه همسرش فشرد‌

+و..عامل این کوفتگی کیه؟

تهیونگ نرم خندید و کمی فشار به کمرش وارد کرد.

_البته که من! ولی اعتراف کن که خوش گذشت نه؟

جونگکوک بی تعارف نیپل مرد که جلو دستش بود رو بین انگشت هاش گرفت و فشار داد.

+نزن جاده خاکی! این و یادت باشه این درد ابدی نیست و به زودی تلافی میکنم.

تهیونگ با درد خندید

_من همه جوره تسلیم شما هستم قربان!

جونگکوک بی خجالت سرش و به سینه مرد تکیه داد
+مزه نریز..ماساژت و بده..

✧HOME✧Donde viven las historias. Descúbrelo ahora