+ آخ..اخیش!
پسر کوچکتر با دراز کشیدن روی تخت خونه خودشون با لذت گفت و چشم هاش و بست.
با اینکه بدنش کوفته بود ، بخیه هاش درد میکرد و سرش لحظه هایی گیج میرفت اما تهیونگ یه دنده رو راضی کرده بود خودش تنهایی دوش بگیره و تو این فاصله اون بهتره براش نوشیدنی چیزی آماده کنه.
اعتراف میکرد خیلی سخت بود ولی جونگکوک عادت به ناز و لوس بازی نداشت و خوشش نمیومد زیاد ادا بیاد .
از طرفی قوای بدنیش و باید به دست می آورد .. خونه نشینی و دوست نداشت ابدا !
به تیک تاک و ساعت گوش میداد و سعی میکرد بدنش و راضی کنه از جاش بلند شه ولی انگار پیکرش دلش برای تخت گرم و نرم زیرش تنگ شده بود و راضی به جدایی نمیشد .
عب نداشت یکم شل بگیره نه؟
به اندازه کافی حمام کردن بهش سخت گذشته بود ._کوک!! با همون یه تیکه حوله دراز کشیدی؟ با این وضعیت سرماخوردنت کمه فقط!
جونگکوک با غر زدن قیافه اش و جمع کرد و از دست تهیونگ نالید
+ ته چرا انقدر بزرگش میکنی ... من لحظه های بدتر از ای...با غیض تهیونگ دهنش و بست
+ادامه نده..من کاری ندارم قبلاً چقدر بدترش و تجربه کردی که از بی لیاقتی پدر و مادرت بوده.. البته بهت بر نخوره.. ولی الان اوضاع فرق کرده؛ تو رسما و قانونا مال منی و اونی که تصمیم میگیره چطوری ازت مراقبت بشه منم نه خودت پسره تخس!
+یا مگه من خونه و ماشینم.
تهیونگ درحالی که یه دست لباس انتخاب کرده بود و به سمت پسر میومد تا به زور تنش کنه ابروی چپش و بالا داد
_تو قلبمی .. آدم از قلبش مراقبت میکنه .. نمیکنه؟
ته دل پسر ولو شده رو تخت لرزید ولی به روی خودش نیاورد
+عادت کردی با زبون چربت دهن آدم و ببندی.
تهیونگ فقط خندید و سمت میز و آیینه اتاق برگشت تا یه نرم کننده بدن برداره و به توصیه پزشک پوست بدن پسر و مرطوب نکنه داره تا ترمیم بشه و زودتر کبودی ها از بین برن و بخیه ها جوش بخورن .
روی تخت نشست و در بادی لوسیون بین دست هاش و باز کرد
بوی توت فرنگی توی اتاق پیچید و تهیونگ لذت برد_ پاشو باکسرت و بپوش و این حوله رو در بیار من باید این و بزنم به بدنت .
جونگکوک اول نگاهی به تهیونگ بعد لوسیون بین دست هایش انداخت
+باکسر تنمه.. بدش خودم میزنم
_عا عا این و دیگه خودم باید انجام بدم .. تو که نمیتونی زیاد به خودت فشار بیاری تا دستت به کتف هات هم برسه..قطعا بخیه هات دانگ دینگ دونگ، شبیه سیم های گیتار در میرن !
CZYTASZ
✧HOME✧
Fanfictionوضعیت عمارت کیم افتضاح بود. همه جا سکوت کر کننده ای جیغ میکشید و تنها کسی که این وسط با آرامش دمنوشش رو مزه میکرد تهیونگ بود و این رفتار خونسردانه اش داشت تمام نورون های عصبی خانواده رو بیشتر و بیشتر تحریک میکرد.. انگار ک متوجههِ ماجرای پیش اومده نش...