part 25⊰

11.9K 1.2K 211
                                    

لطفا اول ووت بعد استارت بزنین⁦:^)⁩
بوس به چشمای قشنگتون♡

****

آب گرم وان،شامپوی مورد علاقه اش و تحرک سنگین و در آخر یه ارگاسم یهویی و بدون برنامه جوری پسرک بوکسور و از پا انداخته بود که تا ساعت سه بعد از ظهر بخوابه!

صبح که یونا به خونه برگشت تا کلید ها رو به تهیونگ تحویل بده و بره مرخصی تا بعد تعطیلات،از تعجب کم مونده بود شاخ دربیاره که اون پسر بیخیال هیکل رو فرم و برنامه ورزش صبگاهیش شده و خوابیده..

تهیونگ هم خودش خنده اش گرفته بود و از طرفی مقداری عذاب وجندان داشت که اینطوری انرژی پسر کوچیکتر و گرفته.

زودتر از خواب بیدار شد چون باید یسری کارهارو با نامجون هماهنگ میکرد و یکیش تغییر زمان و مقصد هواپیمای شخصیش بود.

قرار شد پروازشون ساعت هشت شب باشه تا همسرش سرحال بیاد و قبل پرواز خوب استراحت کنه.

و اون چند روز معطلی ای که تو آمریکا داشتن رو کنسل کرد.

بجاش میرفتن ایتالیا_ونیز..

تهیونگ میخواست همسر مهربون و زیباش رو واقعا به ماه عسل ببره!

و خب الان بهترین فرصت بود و اونا میتونستن هم یه سفر تفریحی و دو نفره داشته باشن و هم تهیونگ به قرارداد سود آورش دقیقا توی زمان خودش برسه.

حتی یه ویلای شخصی هم برای اقامتشون رزرو کرد و بیعانه و رو واریز کرد.

نمیخواست با هتل رفتن توجه خبرنگار ها و سایت هارو به خودشون جلب کنه.

یه فضای شخصی و آروم میخواست.

با یه خمیازه بلند و کش دادن بدنش از کاناپه بلند شد و سمت آشپزخونه رفت تا یکم آب بخوره.

نرسیده به کانتر حواسش پرت صدای پاهایی توی اتاق طبقه بالا شد.

طولی نکشید که همسرش با تیشرت راحت و شلوارک کوتاهی که خود مرد،شب گذشته بعد از حموم طولانیشون بهش پوشونده بود،میون پارتیشن های چوبی قرار بگیره.

چشم هاش نیمه باز بود و با یه دستش موهاشو مرتب میکرد.

از همه بامزه تر این بود که با همون چشم های نیمه باز دنبال مرد بزرگ تر میگشت.

_سلام عزیزم..ساعت خواب!

زودتر به حرف اومد تا همسرش بیشتر از اون سردرگم نمونه.

✧HOME✧Where stories live. Discover now