زمانی که به اسکله رسیدن تهیونگ در سکوت و آرامش خاصی پشت فرمون نشست و حرکت کرد
جونگکوک هم ترجیح داد واکنش مرد و تکرار و تقلید کنه و اجازه بده در میان اون سکوت افکار خودش شروع به فرضیه ساختن کنن.
اما سکوت رقابتیشون زیاد دوام نداشت چون مسیری که تهیونگ پیش میرفت مسیر خونه اشون نبود.
+کجا داری میری؟ حداقل این و میتونی توضیح بدی!
_خوبه که انقدر حواست جمع هست.
پسر کوچیک تر چشمی چرخوند و با حرص قولنج انگشت های دستش و شکوند.
+به جای پیچیدون موضوع بگو داریم کجا میریم؟
بالاخره مدیر عامل جوان رضایت داد به جواب دادن
_عمارت پدر.
+اونجا چرا؟
تهیونگ ابرو هاشور بالا انداخت
_ببین! سوالات تمومی نداره..چرا انقد بابت همه چی نگرانی کوک؟ داری خودت و عذاب میدی اینجوری.
پسر بوکسور دیگه جوابی نداد و دوئل دیگه ای از سکوت و شروع کردن.
به عمارت که رسیدن کل چراغ ها خاموش بود بجز سالن آشپزخونه و لاین نور های شب خواب!پشت سر تهیونگ وارد شد و انتظار داشت مستقیم برن توی اتاق تهیونگ ولی آقای کیم نشسته کنار شومینه و کتاب به دست معنی دیگه ای داشت.
انگار که از اومدنشون خبر داشته.
جونگکوک با حدس اینکه پدر و پسر، ممکنه حرف های خصوصی باهم داشته باشن بعد از سلام و احوال پرسی آروم و زمزمه وارشون ، عقب کشید و به قصد ترک جمع دو نفره آسون سمت راه رو ها بره.
اما اسیر شدن ساق دستش بین انگشت های کشیده همسرش جلوش و گرفتن
تهیونگ همراه خودش سمت بالشتک های کنار شومینه کشوندش و همزمان زیر گوشش آروم لب زد
_ازم پرسیدی شغلم واقعا چیه که همچین کار های مشکوک و عجیب رو مجبورم انجام بدم...بشین کنارم تا بفهمی!
جونگکوک بی حرف موافقت کرد و آروم جلوی آقای کیم نشستن.
×خب تهیونگ بگو تونستی کاری از پیش ببری یا...
تهیونگ گوشیش رو در آورد و عکس های و یسری اسناد رو نشون مرد بزرگ داد.
کیم دهیون با دقت نگاه اشون کرد و بعد با عینکی پایین کشیده شده،به پسرش خیره شد.
×روش پر ریسکی رو داری میری پسر!
تهیونگ خیره به چشم های پدرش جواب داد
_تنها راه ممکنه ..وزیر دارایی رو نمیشه با پول و رشوه راضی کرد.مردک خیک گنده باید حتما یه ضعف ازش بگیری تا بترسه و مجبور به راه انداختن کارت بشه.
ESTÁS LEYENDO
✧HOME✧
Fanficوضعیت عمارت کیم افتضاح بود. همه جا سکوت کر کننده ای جیغ میکشید و تنها کسی که این وسط با آرامش دمنوشش رو مزه میکرد تهیونگ بود و این رفتار خونسردانه اش داشت تمام نورون های عصبی خانواده رو بیشتر و بیشتر تحریک میکرد.. انگار ک متوجههِ ماجرای پیش اومده نش...