part 10⊰

9.8K 1.2K 84
                                    

بالاخره بعد کلی استرس و جون کندن؛ مینگهو تونست مقام اول مسابقات استانی رو در گروه سنی نوجوان تصاحب کنه.

و یکی از بهترین باشگاه های سئول پیشنهاد داد که پسر بهشون بپیونده و تمرینات حرفه ایش رو برای تیم ملی شروع کنه

اونا از مبارزه پسر لذت برده بودن و معتقد بودن اون یه استعداده!

اما مینگ گفت که همه اون حرکات و تکنیک ها رو هیونگ جذابش نشونش داده و اگه کسی قراره بره تیم ملی در واقع جونگ کوکه نه خودش‌.

مدیریت باشگاه هم در پی اعتراف صادقانه پسر،به جونگکوک هم پیشنهاد دادن اما اون رد کرد.

و با گفتن« حرفه مورد علاقه من در حال حاضر بوکسه » اون مکالمه و اصرار ها رو پایان داد.

و بماند که تهیونگ چقد جلوی خودش رو گرفت تا پسر و سرزنش نکنه

مسابقه تازه تموم شده بود و تهیونگ لباس هاش و عوض کرده و منتظر پسر کوچیک تر توی محوطه ورزشگاه با گوشیش ور میرفت و جواب تومار های منشیش که در مورد اوضاع امروز در شرکت،فرستاده بود جواب های کوتاه میداد.

با متوقف شدن ماشین براق مشکی جلوی پاهاش نگاهش رو از گوشی گرفت

×اوه پسر بیین کی اینجاس،مدیرعامل بی خیال بلک تایگر!

صدای نامجوپ قبل از اینکه بتونه صورتش رو ببینه توی گوشهاش پیچید.

_اینجا چیکار میکنی؟

×سوارشو تا نشونت بدم!!!

تهیونگ از گستاخی وکیلش اخم کرد و خواست جواب محکمی بده اما صدای نامزدش جلوش رو گرفت

+تهیونگ شی بریم؟

×میدونستم این آتیشا از گور تو بلند میشه بچه بوکسور

جونگکوک از دیدن هیونگش اونم اونجا یکه خورد!

+هیونگ اینجا چیکار میکنی؟

نامجون زهرخندی زد و نمایشی سرشونه هاش و تکوند.

×اومدم طبق معمول ریدمان هاتون و رو بشورم تا بوش یه کشور و نترکونده!

_نامجون!!!

تهیونگ طاقت نیاورد و بالاخره به وکیل خوش تیپ تشر زد

×بله؟

مرد با قیافه به ظاهر بی خبری گفت و با چشای گرد به مدیرعامل جوان زل زد‌.

_بهتره بریم!

تهیونگ گفت و چرخید سمت ماشین خوشگلش و بی توجهه به اون دوتا پشت فرمون نشست.

نامجون راضی از تنها شدنش با کوک با حرص خندید و از بین دندون هاش غرید

×بشین کوک،بشین تا حالیتون کنم!

برگشت سمت بادیگاردی که همراهش اومده و پشت رول بود

×سپر به سپر ماشین جناب کیم میایی!یه مترم فاصله بگیری سرت دیگه رو بدنت نیست‌‌.مفهومه؟

✧HOME✧Donde viven las historias. Descúbrelo ahora