S1 Part01

767 130 7
                                    


-روز خوبی داشته باشید بخاطر انتخاب بانک ما ازتون ممنونم
رو به پیرزنی که شک داشت حتی یه کلمه از حرف هاش بعد تایید واریز حقوق ماهانه بازنشستگیش رو شنیده باشه گفت ،خم شد و بعد روی صندلیش برگشت.
با پیامی که تقریبا با چندثانیه تاخیر روی صفحه مونیتور همه ظاهر شد و دیدن لبخند رضایتمندشون اخم کرد و به تقویم روی میزش خیره شد ،امروز موعد پرداخت حقوق بود حقوق همه بجز بیون بکهیون.
طبق معمول حقوقش بعد کسر بخش بزرگی بخاطر بدهی معوقه و همینطور وام اصلی برداشت میشد و مبلغ کمی در حدی که بتونه فقط باهاش خورد و خوراکش رو تامین کنه باقی میموند چقدر خوشحال بود که دو سال قبل یه خونه کوچیک رهن کرده و لازم نیست هرماه اجاره بده چون با وضعیت جیبش الان باید توی پارک یا توی ایستگاه متروکه مترو زندگی میکرد.
به سهون که با ذوق به کسی که احتمالا دوست دخترش بود داشت وعده یه خرید یا شام رو میداد و بکهیون میتونست اینو از خنده شیرینش موقع تایپ کردن بفهمه نگاه کرد خوشحال بود که دوست دخترش پارسال قبل از جدی شدن همه چیز و اون اتفاقات باهاش بهم زده بود و قرار نبود با تمام بدبختی هاش برای راضی نگه داشتنش پول خرج کنه بکهیون الان رسما توی خرج خودش هم مونده بود.
با زنگ خوردن تلفن روی میزش تقریبا ۱۰ سانتی از روی صندلیش بالا پرید و سریع به گوشی چنگ زد این یه تلفن داخلی بود و بکهیون میتونست راحت بگه کی پشت خطه
-بله قربان
مرد پشت خط با صدای بم و عمیقی گفت
-همین الان میخوام توی دفترم باشید آقای بیون
بکهیون موهای سیاهش رو چنگ زد
-بله قربان
گوشی رو سرجاش برگردوند و به سهون که تازه مشتریش رو بدرقه کرده بود نگاه کرد
-حواست به مشتری هام باشه نذار جویونگ از دستم درشون بیاره مثل دفعه قبل
سهون دلسوزانه نگاهش کرد و سری تکون داد
-باشه حواسم هست
با چشم همکار ریزه میزش رو بدرقه کرد تا زمانی که به اتاقک شیشه ای گوشه سالن رسید ،اتاقک عجیبی که چند هفته بعد از انتساب رئیس جدید گو‌شه سالن ساخته شده بود و حالا اتاق رئیس بانک بود بجای اتاق مجلل طبقه دوم ساختمان.
با نشستن دختر دبیرستانی ای روبروش سریع لبخند زد
-روز بخیر چه کمکی ازم برمیاد؟
.................................
-روز...روز بخیر قربان
بکهیون با استرس گفت و سرش رو پایین انداخت
-حتما میدونی چرا بازهم اینجایی؟
رئیسش با تمسخر پرسید و بکهیون دستش رو مشت کرد و سرش رو بالا گرفت
-بله قربان
-که اینطور و میخوام بدونم چرا ما باید هرماه با همین موضوع مواجه بشیم؟
بکهیون در جواب لحن سرد و بی حس رئیسش فقط لب زد
-متاسفم قربان
رئیسش روی میز خم شد و به بکهیون خیره شد
-آقای بیون شما خوب میدونید که کارمندهای من برام خیلی مهمن اما شما واقعا تمام قوانین کارمند این بانک بودن رو زیر سوال بردید.
اینبار با اخم ادامه داد
-برعکس ساعت کاریتون بازده بالایی ندارید و من تقریبا مطمئنم شما در ماه گذشته نیمی از مشتری هاتون رو از دست دادید چون به موقع پشت میزتون نبودید. همینطور شما واقعا خیلی کند هستید وقتی همکارهاتون برای ۳مشتری ۱۵ دقیقه وقت صرف میکنن شما ۲۰ دقیقه رو برای یه مشتری صرف میکنید و همینطور نباید اشاره کنم که اسمتون هنوزم توی لیست بدهکارهای کلانه ؟
این بی رحمی بود بکهیون واقعا کم کاری نمیکرد این بی عدالتی بود پس بجای لال بودن مثل همیشه اینبار تقریبا خشمگین به حرف اومد
-آقای پارک فکر میکنم بیش از اندازه دارید سخت میگیرید و همینطور ناعدالتی میکنید ،من کم کاری نمیکنم اگه مشتری هام رو از دست دادم بخاطر این بود که درست سه هفته قبل شما منو برای ۱ساعت بازخواست کردید که چرا مشتری که حتی مسئولش من نبودم منتظر مونده و اون روز و ساعت زمانی بود که حقوق بازنشستگی مشتری های ویژه من واریز میشد و همینطور هم اگه دقت کنید میبینید که بیشتر کسایی که سراغ من میان افراد سالمند هستن چراش رو نمیدونم شاید چون بقیه نمیخوان با کسی که پیره ،با سواد نیست و انجام کارهاش بیشتر طول میکشه وقت بگذرونن آیا این مشکل کارمندهای مورد توجهتون نیست که مشتری هاشون رو گلچین میکنن تا بازده بالاتری داشته باشن ؟ یا شایدم مشکل منه که وظیفه خودم میدونم به همه به یه چشم نگاه کنم.
نفس عمیقی کشید
-و همینطور بدهکاری من ،طبق واریزی هرماه من دارم بخش زیادی از حقوقی که بهم میدید رو به بانک برمیگردونم پس فکر نکنم دلیلی باشه که بازم سرش بحث کنیم.
رئیس پارک سری تکون داد
-که اینطور پس میگی کارمندا فقط برای مشتری های به درد بخور وقت میذارن
که اینطور من راجع به حرف هات تحقیق میکنم آقای بیون اما
پوشه روی میز رو باز کرد
-اما ما یه بحث مهم هم داریم درسته که شما دارید هرماه بطور قسطی وامتون و بدهی معوقه اون رو پرداخت میکنید اما اون وام ،یه وام معمولی نبوده شاید ندونید اما اون طرح ویژه با زمان بازپرداخت محدود و سود بازگردانی زیاد بوده پس فکر کنم باید هرچه سریع تر به فکر بازپرداختش باشید.

Trust Me 🌻Where stories live. Discover now