چانیول به محض شنیدن کلمه رئیس از زبون بکهیون نفس راحتی کشید خب میتونستن وانمود کنن بهم نزدیکن اما کلمه بعدی واقعا باعث شد چانیول شوکه بشه.چرا بکهیون داشت اونو دوست پسرش معرفی میکرد و چرا داشت اینا رو به کسایی میگفت که مدتها بود ندیده بودشون و همین نیم ساعت پیش داشت از ترس دیدنشون پنیک میکرد.
چانیول واقعا واسه بکهیون نگران بود حتی نمیتونست تصور کنه واکنش زن روبروش قراره چی باشه.پدر خودش کسی که توی چندسال گذشته بعد از مرگ مادرش یهو یادش افتاده بود یه پسر داره که تمام این سالها نادیده اش گرفته و حالا که به حد کافی نابودش کرده وقتشه بهش محبت کنه و با همه چیزش کنار بیاد هم وقتی فهمیده بود پسرش بایسکشواله کلی سرش داد زده بود که نباید با هرکسی از راه رسید شبش رو بگذرونه و نتونسته بود بازم راحت قبولش کنه ،چه برسه به زن روبروش اما در کمال تعجب زن با لبخند نگاهشون کرد و با دو قدم خودش رو به چانیول رسوند.
-خدای من ،به همون جذابی ایی هستی که هه این تعریف کرده بود ،تو واقعا مرد خوب و خوشبختی هستی که بکهیون رو کنارت داری براتون خوشحالم و با تمام وجود حمایتتون میکنم.
خیلی خب این یه شوخی بود مگه نه ؟
چانیول از اولشم میدونست یه چیزی درست نیست و حالا فهمیده بود اون چیه.
هه این همون دختری که توی خونه بکهیون دیده بودش احتمالا از دیدارشون به خانواده اش گفته و بکهیون فقط چاره ای نداره جز اینکه قبولش کنه و جلوی اونا وانمود کنه همه چیز واقعیه.
-خاله اینجوری نیست در واقع چانیول تو این مدت خیلی بهم کمک کرده و خوشحالم که کنارمه ،در واقع اگه چانیول نبود هنوزم درگیر دردسرایی بودم که سومین برام ساخته بود.اگه چانیول کنارم نبود و بهم کمک نکرده بود نمیدونم الان تو چه وضعی بودم.
حرفای بکهیون از ته دل بود و قرار بود به چانیول یه جور اعتراف غیر مستقیم باشه اما فقط چانیول رو ناراحت کرده بود ،حرفهای بکهیون حقیقت نداشت دردسرای بکهیون به خاطر چانیول رفع نشده بود بلکه بیشتر هم شده بود.
-هیونگ نمیخوای اون دختره دردسر رو ببینی؟ فکر کنم یکم ناراحته
ووهیون آروم گفت و باعث شد بکهیون به یاد بیاره واسه چی اونجاس.
-خدای من اونو اصلا یادم رفته بود ،چان باهام میای ؟
چان ؟!
چان !!
الان بکهیون چان صداش زده بود ؟
-آ...آره
چانیول شوکه گفت و دنبال دو پسر دیگه رفت نمیدونست چرا داره سمت اتاق عروس میره ولی خب نمیدونست تنها بدون بکهیون باید کجا بره و چیکار کنه.چانیول عادت به مهمونی یا پارتی رفتن نداشت همیشه از زیر هر برنامه ای که براش یه پیشرفت ویژه نداشته باشه فرار میکرد ،اما الان بخاطر بکهیون اینجا بود و قرار نبود یه وارث یا یه رئیس باشه میتونست خودش باشه و یه نفس راحت بکشه.
................................-خیلی خوشگل شدی.
بکهیون بعد از یه سکوت طولانی و بعد از حرف زدن کاملا خنده دار چانیول و هه این باهم گفت و دختر روبروش مثل وقتی کوچیکتر بود با گونه های سرخ شده لبخند زد.
-توام خیلی جذاب شدی به دوست پسرت حسودیم میشه.
هه این با خنده گفت و با گرفتن دست بکهیون اون رو کنار خودش نشوند تا بتونه راحت تر پچ پچ کنه.کلی حرف برای گفتن به بکهیون داشت و میخواست از وجودش کنارش آرامش بگیره.
YOU ARE READING
Trust Me 🌻
FanfictionTrust Me 🥂 Couple:Chanbaek,Hunhan Gener:Angest,Romance,Smut 🔥بیون بکهیون پسریه که بخاطر بدهی زیاد خواهرش به بانک که حالا پرداخت قسط هاش به دوش اون افتاده، تقریبا بجز خونه ای که توش زندگی میکنه هیچی نداره و دنبال یه راه نجاته حتی اگه اون راه خودکشی...