نمیتونست تشخیص بده اون حرکت روی لب های رئیسش نیشخنده یا لبخند یا حتی اونا تغییر حالت ندادن و فقط خودش توهم زده
-خیلی خوبه میتونیم بعد از کارت راجع بهش حرف بزنیم
بکهیون با خوشحالی و شایدم کمی ذوق سر تکون داد
-بله بله حتما
.................................
بودن توی یه ماشین لوکس و مسیر حرکت به گانگنام چیزی نبود که بکهیون از حرف زدن راجع به کمک رئیسش انتظار داشت با خودش فکر میکرد توی کافه نزدیک بانک یا شایدم توی مسیر پارکینگی که کمی تا بانک فاصله داشت و هه رین گفته بود دیده رئیس ماشینش رو اونجا پارک میکنه باهم حرف میزنن و چانیول بهش میگه چه مبلغی قراره بهش قرض بده.
اما رئیسش یکی رو داشت که براش ماشینش رو جلوی در بانک بیاره و بعد هم از بک خواسته بود سوار بشه چون باید جای راحتی باهم صحبت کنن
-قربان من ...چطور بگم شما میدونید یعنی راجع بهم تحقیق کردید ،میدونید که در ازای کمکی بهم بکنید من چیزی بعنوان ضمانت ندارم و حتی نمیتونم بگم چقدر طول میکشه تا لطفتون رو جبران کنم
چانیول بدون گرفتن نگاهش از خیابون با لحن عجیبی گفت
-کی گفته تو هیچ ضمانتی نداری؟
-من ؟من واقعا هیچی...
چانیول پسر کوچیکتر رو با لحن محکمش ساکت کرد
-صبر کن و بعد راجع بهش حرف میزنیم.
بکهیون خودش رو توی صندلی جمع کرد
-بله قربان
-چانیول
چانیول وقتی نگاه گیج بکهیون رو دید توضیح داد
-الان توی بانک نیستم پس چانیول صدام کن بکهیون
بکهیون از لحن خودمونی رئیسش جا خورد اما موظف بود جواب بده
-باشه قرب....باشه چانیول ؟!
.................................
لوکس لوکس لوکس
تنها واژه ای که میتونست آپارتمان دوبلکس روبروش رو تعریف کنه لوکس بود.
از نمای تمام شیشه نشیمن آسمون قرمز و نارنجی خیلی باشکوه و نزدیک دیده میشد ،پس زندگی توی یه برج همچین حسی داشت.
بکهیون شدیدا سعی داشت عجیب یا ندیده به نظر نیاد اما واقعا اون خونه پر از مجسمه های انتیک گلدون های سفالی و چینی ای هم قد بکهیون که با توجه به رنگشون میتونست حدس بزنه لعاب طلا دارن بود.
نرمی فرش های ابریشمی زیرپاش تابلوهای چشم نواز همه بدجور بهش دهن کجی میکردن.زندگی بکهیون احتمالا حتی هم ارزش بنسای گوشه نشیمن هم نبود.
-لطفا بشین ،لباس هامو عوض میکنم و برمیگردم.
-باشه
چانیول که توی یکی از اتاقای نزدیک پله ها محو شد با احتیاط باسنش رو روی مبل کرم گذاشت .نباید بهش آسیب میزد بکهیون توان یه بدهی جدید رو نداشت.حق با سهون بود بدهی بکهیون احتمالا پول یکی از لوازم تزئینی این خونه هم نبود و کمک چانیول بهش احتمالا یکی از صدها کمکی بود که به موسسه های خیریه میکرد.
چرا اون سالن بزرگ هر لحظه کوچیک تر میشد و هوا کمتر بکهیون حس میکرد داره خفه میشه چرا حرف های سهون رو گوش داده بود چرا گذاشته بود یه گرمای هرچند خفیف اما شیرین قلبش رو پرکنه.باید هرچه زودتر برمیگشت خونش هنوزم اتوبوس برای اون محله دور افتاده از اینجا بود.
به محض اینکه ایستاد و خواست قدم اول رو برداره با صدای چانیول پشت سرش سر جاش میخکوب شد.
-ازت خواستم راحت باشی ،چرا هنوز ایستادی؟
حتی جرات نکرد سمت صدا بچرخه پس لبخند تصنعی ای زد و دوباره سرجای قبلیش با احتیاط نشست.
-چیزی میخوری؟
-نه ممنون
صدای به هم خوردن چیزهایی کریستالی رو با فاصله از خودش شنید چند دقیقه بعد چانیول که حالا با لباس راحتی و دوتا گیلاس توی یه دستش یه شیشه شراب توی دست دیگش بود جلوش ظاهر شد و بیخیال خودش رو روی مبل انداخت .
جام اول رو پر کرد و سمت مقابل میز جلوی بکهیون هل داد و بعدی رو برای خودش پر کرد و اون رو کمی مزه کرد.
-نمینوشی؟
چانیول توجه بکهیون سربزیر رو جلب کرد و پسرک فقط سری تکون داد.
-هیچوقت هیچ چیز الکلی ای نمیخورم.
-چرا ؟
چانیول متعجب پرسید و تیره شدن صورت بکهیون جوابش بود.
-دقیقه ۱3سال پیش پدر و مادر سومین... یعنی خواهرم رو برای یه تئاتر بیرون بردن و موقع برگشت یا یه راننده مست تصادف کردن ،فقط خواهرم زنده موند .پس من تصمیم گرفتم هیچوقت سمت هیچ چیز الکلی ای نرم.
-معذرت میخوام ،قصد نداشتم ناراحتت کنم.
لحن چانیول متفاوت بود یه عذر خواهی واقعی که باعث شد بکهیون لبخند ضعیفی بزنه
-خیلی وقته که اون روزا گذشتن
-ابمیوه ،قهوه یا چیز دیگه ای میخوای؟
چانیول گیج پرسید و بکهیون مخالفت کرد.
-نه ممنون ،میشه فقط زودتر شرایط رو بهم بگید.احتمالا باید یه قرارداد بنویسیم.
چانیول سری تکون داد
-باشه ،من از قبل یه چیزایی آماده کردم .
کشوی کنارش رو باز کرد و بی توجه به بکهیونی که متعجب بود کاغذ A4 رو سمتش هل داد.
چندثانیه طول کشید تا بکهیون لود بشه و کاغذ رو برداره ،اون از قبل قرارداد رو اماده کرده بود؟ یعنی میدونست بکهیون قبول میکنه
به افکارش نیشخند زد
"البته که قبول میکردی تو یه بدبخت احمقی که حتی از پس بدهی هاش هم برنمیاد"
گرچه متن چیزی که انتظارش رو داشت نبود ،شاید یه شوخی مسخره بود.
YOU ARE READING
Trust Me 🌻
FanfictionTrust Me 🥂 Couple:Chanbaek,Hunhan Gener:Angest,Romance,Smut 🔥بیون بکهیون پسریه که بخاطر بدهی زیاد خواهرش به بانک که حالا پرداخت قسط هاش به دوش اون افتاده، تقریبا بجز خونه ای که توش زندگی میکنه هیچی نداره و دنبال یه راه نجاته حتی اگه اون راه خودکشی...