S2 Part 11

232 56 0
                                    


بکهیون هوف کلافه ای کشید گفتن این چیزا براش سخت بود.
-بعدش؟
لوهان وقتی مکث بکهیون طولانی شد به حرف اومد و کمی توی مبل تکون خورد.
-خب...من با یه دختر رقصیدم ،میسو ...اسمش میسو بود.
لوهان با ابروهای بالا رفته به بکهیون خیره شد.
-من و میسو ...یعنی میسو بهم گفت که میتونیم بریم یه متل که اون اطراف بود...اما ...اما...
بکهیون لبش رو گزید و سرش رو پایین انداخت ،موجود خجالت زده ای که روی مبل لوهان توی خودش جمع شده بود هیچ شباهتی به گلوله آتشین قرمزی که بکهیون قصد داشت باشه نداشت اما خجالتی بودنش که به این سرعت از بین نمیرفت.
-باهاش خوابیدی بک ‌؟! اون ...خوب بود؟
لوهان که دلیل خجالت بک رو نمیفهمید پرسید و بک بین حرفش پرید.
-نه ....
-باهاش نخوابیدی یا خوب نبود؟
بکهیون توی مغزش به جیغ کلافه کشید.
-باهاش نخوابیدم...من لعنتی هیچ حسی نداشتم...نمیتونستم باهاش بخوابم....من...من ...هیچ میل و کششی برای خوابیدن باهاش نداشتم.
................................
-چان باید درکش کنی.
سهون با اینکه میدونست تاثیری نداره تلاش کرد یکم حال چانیول رو بهتر کنه.
-اینکه با یه دختر رفت متل چه ربطی به درک من داره ؟
چانیول با حرص پرسید.
-چان بس کن...انقدر عصبی نباش ..خودت قبل از بکهیون با چند نفر بودی؟
نمیتونی بهش درست نگاه کنی؟ بکهیون تا قبل از اینکه جفت پا بپری تو زندگیش با هیچ کس نبوده ،اون هیچ درکی از این که گرایش جنسیش چی بوده نداشت و بیشتر از اون که زوری با یه مرد باشه استریت بوده.
شاید اصلا هیچوقت نتونه گی باشه ...شایدم همیشه یه گی بوده و دلیلی که هیچوقت با کسی نبوده اینه که نمیدونسته استریت نیست.
تو باید براش صبر کنی باید بذاری اگه دلش خواست خودش سمتت بیاد ،شماها هیچکدومتون بچه نیستین پس عاقلانه رفتار کنین.
من نمیتونم چیزی رو قطعی بگم اما اگه دنبال اون دختر رفته یعنی کنجکاو بوده اون میخواد بفهمه میتونه بهت شانسی بده یا نه و تو صبر میکنی تا تصمیمش رو بگیره ،اگه همونقدر که میگی عاشقشی پس به تصمیمش هم احترام میذاری و بهش زمان میدی.
چانیول کلافه چنگی به موهای نیمه فِرش زد.حق با سهون بود اصلا چرا باید انقدر خودش و دیگران رو عذاب میداد ،مگه نمیگن زمان حلال مشکلاته ؟پس صبر میکرد تا با گذشت زمان همه مشکلات حل بشه.
اما... صبر کن چی ،! فاک!
مگه این ضرب المثل لعنتی مال وقتی نبود که هیچ راه حلی برای اون مشکل نیست و فقط میذاری تا زمان اون رو از یادت ببره ؟؟!!!
-مسخره بازی رو تموم کن سهون من نمیتونم وایسم و نگاه کنم تا اون بره و یکی دیگه رو واسه خودش پیدا کنه ،اون مال منه.
چانیول مثل یه بچه غر زد و جوابش کوسنی بود که خیلی محکم تو صورتش خورد.
-دست بردار هیونگ کی میخوای بفهمی بزرگ و بالغ شدی و حالا داری راجع به یه آدم حرف میزنی.بک هیونگ یه آدمه نه اون گیتاری که با اوقات تلخی دایی رو مجبور کردی برات بخردش یا سهامی که برای من گرفتی، اون یه آدم آزاده، هیچ کسی حق نداره یه آدم دیگه رو مال خودش بدونه، می فهمی چی میگم.
چانیول شوکه به سهون خیره شد از یه زمانی متوجه شده بود که بودن کنار لوهان و تجربه اتفاقاتی که پشت سر گذاشتن باعث شده سهون عاقل تر بشه اما این آدمی که کنارش بود زیاد شبیه بچه دماغویی که واسه پس گرفتن دسته بازیش دنبالش میدوید نبود.سهون واقعا 'مرد' شده بود.
خیلی سریع دستهاش دور گردن سهون حلقه شد و پسر کوچیکتر رو بین بازوهای قوی و ورزیده اش خفه کرد.
-سهونی من تو کی انقدر بزرگ شدی.
سهون گیج و پوکر به دیوار روبروش خیره شد. باید تابلوی گرون قیمت روبروش رو تو سر چانیول خورد میکرد یا گلدون کنارش رو توی سرش میکوبید ؟ هرجور حساب میکرد صرفه اقتصادیی توی کتک زدن چانیول با اونا نبود.پس بلاخره کلافه از فشار دستهای چانیول که قصد ول کردنش رو هم نداشت و مدام زیر گوشش وز وز میکرد که چقدر بزرگ شده یا یه فاکی شبیه بهش دست مشت شده اش اتفاقی با بیشترین قدرت ممکنه توی شکم هیونگش خورد جوری که داد پسر بزرگتر رو در آورد.
-هیونگ محض فاک تو امروز چه مرگته؟شبیه زنای حامله رفتار میکنی که هر لحظه مودشون عوض میشه و آره قبل اینکه بپرسی باید بگم من زن حامله دیدم . زن همکار لوهان بود و چون بخاطر هوا پروازشون کنسل شده بود مجبور شدم شب پیشش بمونم.
چانیول با اخم ناشی از درد نگاهش رو از سهون گرفت حق با اون برفک خنگ بود باید یه تصمیم درست میگرفت بکهیون اسباب بازیش نبود و نمیتونست مجبورش کنه کنارش بمونه اما میتونست کاری کنه که عاشقش بشه و تنهاش نذاره ،بی شک چانیول با تمام وجودش براش تلاش میکرد.
................................
-بهم بگو دقیقا چه اتفاقی افتاده
لوهان متعجب و یه جورایی شبیه کسی که بهش خیانت شده رو به بکهیون گفت .واقعا هم بهش خیانت شده بود وقتی داشت به جبران شبی که مراقب چانیول بود پرواز میکرد بکهیون بدون لوهان رفته بود کلاب ؟!

Trust Me 🌻Where stories live. Discover now